کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابیل کندن منهدم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بنیاد
فرهنگ فارسی معین
برانداختن ( ~. بَ رَ تَ) (مص م .) خراب کردن ، منهدم کردن .
-
نقض
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکستن . 2 - ویران کردن ، منهدم کردن . 3 - شکستن عهد و پیمان .
-
کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - حفر کردن . 2 - جدا کردن . 3 - کشیدن و از بیخ برآوردن . 4 - جدا کردن چیزی که متصل به چیز دیگر است .
-
دل کندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) قطع علاقه کردن ، ترک کردن .
-
کاویدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - جستجو کردن ، کندن . 2 - بحث کردن .
-
اوریت کردن
فرهنگ فارسی معین
(اُ رِ. کَ)(مص م .)1 - لخت کردن . 2 - پَر مرغ را کندن .
-
باز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص م .)1 - چیدن ، جدا کردن . 2 - پوست کندن .
-
تقشیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) پوست کردن ، پوست کندن .
-
حفر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) کندن ، گود کردن .
-
فراکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ)(مص م .)کندن ، حفر کردن .
-
پوست باز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - پوست کندن . 2 - راز دل را گفتن .
-
پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - پوست گرفتن . 2 - قشری از مغز جدا کردن . 3 - غیبت کردن . 4 - صریح گفتن .
-
خلع
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کندن ، برکندن . 2 - جدا کردن . 3 - برکنار کردن کسی از شغل .
-
انتزاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جدا کردن ، کندن . 2 - گرفتن . 3 - (اِمص .) درآوردن جزیی از یک کل . ج . انتزاعات .
-
تجذیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - از ریشه کندن ، بریدن . 2 - عددی را در خود ضرب کردن .