کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
این قبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
این جانب
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ فا - ع . ] 1 - (ق .) این طرف ، این سو. 2 - (اِمر.) شخص متکلم یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد.
-
این طور
فرهنگ فارسی معین
(طُ) [ فا - ع . ] (ق مر.) چنین ، اینچنین . ؛که ~ در موردی گویند که خبر یا مطالبی برخلاف رضا و میل شنیده باشند.
-
جستوجو در متن
-
قبیل
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جماعت ، گروه . 2 - گونه ، ن وع . مثل : از این قبیل کتاب ها.
-
گل آرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) هنر ترکیب و تنظیم گل و متفرعات آن از قبیل برگ و شاخه در گلدان به کمک عناصر و عواملی از قبیل سنگ ریزه و کندة درخت و امثال آن به نحو متناسب .
-
کل
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ طبر. ] (اِ.) نرینة جمیع حیوانات از قبیل گاو و گوسفند.
-
یراق کوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر - فا. ] (حامص .) کوبیدن و نصب کردن یراق در و پنجره از قبیل قفل و لولا و دستگیره و مانند آن .
-
لمپن
فرهنگ فارسی معین
(لُ پَ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - لات . 2 - پست - ترین فرد جامعه از قبیل چاقوکش ، باج گیر، خبرچین و پاانداز.
-
آلو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) درختی از تیرة گل سرخیان از دستة بادامی ها و دارای انواع متعدد از قبیل : آلو زرد، آلو سیاه ، آلو قیصی و غیره .
-
ارویس گاه
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.) (در آداب دینی زرتشتی ) سنگ بزرگی است چهار گوشه که آلت های مخصوص از قبیل هاون و دستة هاون و برسمدان و طشت و ورس را بر روی آن می نهند.
-
تله تکس
فرهنگ فارسی معین
(تِ لِ تِ) [ انگ . ] (اِ.) سیستمی که اطلاعات مورد نیاز روزانه را از قبیل اجناس و ساعت پرواز هواپیما و اخبار مهم سیاسی به صورت نوشته روی صفحه تلویزیون ظاهر کند، پیام نما. (فره ).
-
چلم
فرهنگ فارسی معین
(چَ لَ یا چِ لِ) (اِ.) = چلیم : 1 - سر قلیان گلی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند؛ حقة قلیان . 2 - (در افغانستان ) قلیان . 3 - نوعی از مخدرات از قبیل بنگ و چرس .
-
شناسنامه
فرهنگ فارسی معین
(ش مِ) (اِمر.) دفترچه ای صادره از طرف ادارة ثبت احوال که در آن مشخصات شخص از قبیل : نام ، نام خانوادگی ، نام پدر و مادر، تاریخ و محل تولد نوشته می شود.
-
نازک کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص شغل .) 1 - بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند. مق سفت کار، کلفت کار. 2 - صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه .
-
قعده
فرهنگ فارسی معین
(قُ دَ یا دِ) [ ع . قعدة ] (اِ.) 1 - آن چه که روی آن نشینند از قبیل زین و غیره . 2 - مرکب که بر آن سوار شوند.