کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایمن
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) جانب راست . 2 - (ص .) میمون ، خجسته .
-
ایمن
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - محفوظ ، مصون . 2 - سالم ، در سلامت . 3 - رستگار.
-
واژههای مشابه
-
وادی ایمن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمر.) جایی که به حضرت موسی وحی رسید.
-
جستوجو در متن
-
آمن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص تف .) استوارتر، ایمن تر.
-
آمن
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) بی بیم ، بی خوف ، ایمن .
-
مطمئن
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ ئِ) [ ع . ] (ص .) ایمن ، آسوده .
-
تأمین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ایمن کردن ، آرام دادن . 2 - حفظ کردن .
-
مهیمن
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ایمن کننده ، نگهبان . 2 - از نام های خداوند.
-
ایمان
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (مص م .) گرویدن ، باور داشتن . 2 - ایمن کردن ، امان دادن . 3 - (اِمص .) اعتقاد.
-
آبادان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص مر.) 1 - معمور، دایر. 2 - مزروع ، کاشته . 3 - پر، مشحون . 4 - سالم ، تندرست . 5 - مأمون ، ایمن . 6 - مرفه . 7 - شهر آبادان .
-
بست
فرهنگ فارسی معین
(بَ) 1 - (مص مر.) بستن ، سد کردن . 2 - ( اِ.) حلقه یا نیم دایره ای که به چهارچوب در یا پنجره متصل است و چفت یا قفل در آن قرار می گیرد. 3 - هر نوع وسیله برای گرفتن و نگهداشتن چیزی . 4 - جایی که مردم برای ایمن ماندن از تعرض یا دادخواهی به آن جا پناهنده...