کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایست میان دو پرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
میان پرده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (اِمر.) نقطه هایی که بین حروف پا پرده های متروک گذارند، نیم پرده .
-
آنتراکت
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - فاصله بین دو پردة نمایش ، میان پرده . 2 - وقفة کوتاهی که در مدت انجام یک کار بلند و طولانی ایجاد می شود.
-
نیمروز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - میان روز، وسط روز. 2 - نام سیستان . 3 - نام پرده ای از موسیقی .
-
بازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) ( اِ.) 1 - فاصلة میان دو دیوار، پهنای کوچه . 2 - فاصلة میان دو کوه ، دره .
-
بین
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] ( اِ.) میان ، فاصلة میان دو چیز.
-
مصر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - واقع شونده میان دو چیز، حد میان دو چیز. 2 - شهر. ج . امصار.
-
توسط
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ سُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) میان دو یا چند چیز واقع شدن ، در میان نشستن . 2 - میانجی شدن میان دو یا چند تن . 3 - (اِمص .) میانجی گری ، وساطت .
-
اشعب
فرهنگ فارسی معین
(اَ عَ) [ ع . ] (ص .) 1 - قوچی که میان دو شاخ آن فراخ باشد، حیوان شاخداری که وسط دو شاخش فاصله باشد. 2 - کسی که میان دو شانه اش فراخ باشد.
-
حاجز
فرهنگ فارسی معین
(جِ) 1 - (اِفا.) جدا کنندة دو چیز، آنچه میان دو چیز واقع شود، مانع ، حایل . 2 - (اِ.) پردة میان اعضای سینه و اعضای شکم .
-
غلام گردش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ دِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - اتاقی که میان دو اتاق دیگر واقع باشد و به هر دو راه داشته باشد. 2 - ایوان و عمارت . 3 - دیوارپست حایل میان حرمسرا و دیوانخانه .
-
تخوم
فرهنگ فارسی معین
(تُ خُ) [ ع . ] (اِ.) حد فاصل میان دو زمین .
-
حایل
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . حائل ] (ص .) 1 - مانع میان دو چیز. 2 - جداکننده .
-
دره
فرهنگ فارسی معین
(دَ رِ یا رِّ) [ اوس . ] (اِ.) راه میان دو کوه .
-
رابط
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پیوند دهنده .2 - واسطة میان دو تن .
-
فج
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (اِ.) راه فراخ و گشاده میان دو کوه .