کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایستاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایستاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص .) 1 - برپا، سرپا. 2 - مراقب . 3 - قائم . 4 - مأمور، موظف .
-
جستوجو در متن
-
ساده
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ق .) ایستاده ، مخففِ ستاده .
-
راکد
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . ] (اِفا.) ایستاده ، بی حرکت .
-
برخاسته
فرهنگ فارسی معین
(بَ تِ) (ص مف .) ایستاده ، برپا.
-
برپا
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص . ق .) 1 - ایستاده ، سر پا. 2 - برقراری ، برجای .
-
قایم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . قائم ] (اِفا.) 1 - ایستاده ، برپا. 2 - پایدار، استوار.
-
لشاب
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِمر.) جایی که در آن آب ایستاده و در وی علف و نی بروید، باتلاق .
-
متوقف
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ قِّ) [ ع . ] (اِفا.) درنگ کننده ، در یک جا ایستاده .
-
اسکی
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ فر. ] ( اِ.) یکی از ورزش های زمستانی که با کفش و چوب مخصوص روی برف ایستاده سر می خورند.
-
پشتک وارو
فرهنگ فارسی معین
(پُ تَ) (اِمر.) قسمی معلق ، پریدن کسی که پشت به آب ایستاده و معلق زند و بر آب فرود آید.
-
ستیغ
فرهنگ فارسی معین
(س ) 1 - (ص .) هر چیز راست و بلند ایستاده . 2 - (اِ.) بلندی سر کوه .
-
شیروخورشید
فرهنگ فارسی معین
(رُ خُ) (اِمر.) نقش شیری ایستاده و شمشیر در دست که خورشیدی از پشتش می دمد و تا پیش از انقلاب اسلامی نشان رسمی دولت ایران بود.
-
عوا
فرهنگ فارسی معین
(عَ وّ) [ ع . ] (اِ.)گاوران ؛ نام یکی از صورت - های فلکی جنوبی به شکل مردی ایستاده که عصایی در دست دارد.
-
گاو زمین
فرهنگ فارسی معین
(وِ زَ)(اِمر.) گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است .