کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایستادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایستادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص ل .)1 - برخاستن . 2 - توقف کردن . 3 - پایداری ، عمل کردن .
-
واژههای مشابه
-
فالگوش ایستادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - در شب چهارشنبه سوری سر چهارراه ایستادن و به حرف های عابران گوش دادن و با تعبیر آن حوادث آینده را پیش گویی کردن . 2 - دزدیده گوش دادن به گفت و گوهای دیگران .
-
جستوجو در متن
-
ستادن
فرهنگ فارسی معین
(س دَ) (مص ل .) ایستادن .
-
واستادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) (عا.) ایستادن .
-
استادن
فرهنگ فارسی معین
(اِ دَ) (مص ل .) نک ایستادن .
-
انتهاض
فرهنگ فارسی معین
(اَ تِ) [ ع . ] (مص ل .) ایستادن ، برخاستن .
-
قامت بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) به نماز ایستادن .
-
قیام
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (مص ل .) به پا خاستن ، ایستادن .
-
پهلوگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ)(مص ل .) کناره گرفتن ، در ساحل ایستادن کشتی .
-
تأثم
فرهنگ فارسی معین
(ثَ أَ ثُّ) [ ع . ] (مص ل .) باز ایستادن از گناه ، توبه کردن .
-
موقف
فرهنگ فارسی معین
(مَ قِ) [ ع . ] (اِ.) جای ایستادن ، جای درنگ کردن . ج . مواقف .
-
نشستن
فرهنگ فارسی معین
(نِ شَ تَ) [ په . ] (مص ل .) در جایی قرار گرفتن ، ضد ایستادن .
-
عنان باز کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) باز ایستادن ، توقف کردن .