کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایجاد شود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عرق جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) جوش های ریزی که در اثر عرق زیاد روی پوست ایجاد می شود.
-
آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م )ایجاد برآمدگی کردن ، متورم کردن . آماهانیدن و آماهیدن هم گفته می شود.
-
بزاق
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) آب دهان ، ترشحاتی که از غدد زیر زبانی ایجاد می شود.
-
جذام
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) خوره ، آکله ؛ نوعی بیماری عفونی و مزمن که ایجاد زخم و جراحت کرده و در بعضی اعضای بدن با ایجاد بی حسی ، موجب فساد آن عضو می شود.
-
مالیخولیا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = ماخولیا: مأخوذ از یونانی ؛ نوعی بیمار مغزی که موجب ایجاد اوهام و خیالات می شود.
-
خورابه
فرهنگ فارسی معین
(خُ بِ) (اِمر.) 1 - سوراخی که در بندی که بر جوی بسته اند ایجاد شود و آب اندک اندک از آن خارج شود. 2 - جوی کوچکی که برای زراعت از نهر جدا کنند.
-
افکت
فرهنگ فارسی معین
(اِ فِ) [ انگ . ] (اِ.) هر عنصر صوتی یا تصویری که برای ایجاد تأثیر مشخصی به فیلم افزوده شود، جلوه . (فره ).
-
رخ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - رخنه ، شکاف . 2 - خط هایی که از کشیدن سوهان بر روی فلزات ایجاد شود.
-
هیدروژن
فرهنگ فارسی معین
(ژِ) [ فر. ] (اِ.) گازی است بی رنگ و بو و بی طعم که از ترکیب آن با اکسیژن آب ایجاد می شود.
-
آروغ
فرهنگ فارسی معین
(رُ) ( اِ.) = آروق : گازی که در لوله های گوارشی ایجاد شود. اگر این گاز در معده باشد ممکن است با صدای مخصوصی از دهان خارج شود و اگر در روده باشد از مخرج خارج می گردد، باد گلو.
-
الکتریسته
فرهنگ فارسی معین
(اِ لِ تِ تِ) [ فر. ] (اِ.) شکلی از انرژی که در بعضی از ذرات اتمی ایجاد می شود و قابل تبدیل به اشکال دیگر انرژی است .
-
سکسکی
فرهنگ فارسی معین
(سُ سُ) (اِ.) زحمتی که انسان را در غایت ضعف پیدا شود و آن تپش دل است که به اندک جنبشی و حرکتی ایجاد گردد.
-
گوه
فرهنگ فارسی معین
(گُ وِ) (اِ.) تکه چوبی که هنگام شکافتن کُنده آن را در شکاف ایجاد شده می گذارند که دو نیم کردن آن آسان تر شود.
-
مستی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (حامص .) حالتی که از نوشیدن الکل در شخص ایجاد شود، مست بودن ،سکر. ؛ ~ و راستی کنایه از: شنیدن حرف درست و بدون دروغ .
-
آنتراکت
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - فاصله بین دو پردة نمایش ، میان پرده . 2 - وقفة کوتاهی که در مدت انجام یک کار بلند و طولانی ایجاد می شود.