کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایجاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایجاد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (مص م .) بوجود آوردن ، آفریدن . 2 - (اِمص .) آفرینش .
-
جستوجو در متن
-
دو به هم زنی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .)ایجاد اختلاف و نزاع کردن .
-
موجد
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِمف .) ایجاد شده .
-
آتش افروزی
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (حامص .) کنایه از: ایجاد فتنه و آشوب .
-
اختراع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) آفریدن ، ایجاد کردن .
-
خراشیدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) (مص م .) ایجاد بریدگی و زخم کردن .
-
عرق جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) جوش های ریزی که در اثر عرق زیاد روی پوست ایجاد می شود.
-
جذام
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) خوره ، آکله ؛ نوعی بیماری عفونی و مزمن که ایجاد زخم و جراحت کرده و در بعضی اعضای بدن با ایجاد بی حسی ، موجب فساد آن عضو می شود.
-
آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م )ایجاد برآمدگی کردن ، متورم کردن . آماهانیدن و آماهیدن هم گفته می شود.
-
بزاق
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) آب دهان ، ترشحاتی که از غدد زیر زبانی ایجاد می شود.
-
بار آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص م .) 1 - تولید کردن ، ایجاد کردن . 2 - تربیت کردن .
-
پدید آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) 1 - ایجاد کردن ، پیدا کردن . 2 - ممتاز و مشخص کردن .
-
حال آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) [ ع - فا. ] ( مص م .) ایجاد حال و سرخوشی کردن .
-
ژور
فرهنگ فارسی معین
(ژُ) (اِ.) هر یک از شبکه ها یا سوراخ - هایی که برای تزیین در پارچه یا بافتنی ایجاد می کنند.