کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَسْتَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آستر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - پارچه ای که زیر لباس می دوزند. 2 - رنگ اولی که بر روی سطحی که باید رنگ شود می زنند.
-
آستر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) آن سوی تر، زاستر.
-
استر
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) [ په . ] (اِ.) قاطر.
-
آستر بدرقه
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ رَ قِ) (اِمر.) پارچه یا کاغذی که از یک سو به جلد و از سوی دیگر به نخستین صفحة کتاب و مانند آن می چسبد.
-
پلی استر
فرهنگ فارسی معین
(پُ اِ تِ) [ فر. ] (اِ.) = پلیستر. پولیستر: نوعی پلیمر که در ساختن بطری های پلاستیکی ، الیاف مصنوعی ، بدنة عایق ها و نوار مغناطیسی ضبط صوت به کار می رود.
-
واژههای همآوا
-
آستر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - پارچه ای که زیر لباس می دوزند. 2 - رنگ اولی که بر روی سطحی که باید رنگ شود می زنند.
-
آستر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) آن سوی تر، زاستر.
-
استر
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) [ په . ] (اِ.) قاطر.
-
جستوجو در متن
-
است
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) استر.
-
یکتایی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) جامة یک لا و بی آستر.
-
چاروا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) چارپا، اسب ، خر، استر.
-
دوتهی
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (ص مر.) لباس آستر شده .
-
ستر
فرهنگ فارسی معین
(سَ تَ) (اِ.) استر، بغل .