کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دره
فرهنگ فارسی معین
(دَ رِ یا رِّ) [ اوس . ] (اِ.) راه میان دو کوه .
-
ساستا
فرهنگ فارسی معین
[ اوس . ] (اِ.) 1 - بی رحم ، ظالم . 2 - اهریمن .
-
مغ
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ اَوِس . ] (اِ.) پیشوای مذهبی زرتشتیان .
-
اژدهاک
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ اوس . ] (اِمر.) 1 - اژدها. 2 - ضحاک .
-
رخش
فرهنگ فارسی معین
(رَ خْ) [ اَوس . ] (اِ.) 1 - روشنایی ، پرتو. 2 - صاعقه ، برق .
-
شوهر
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ اوس . ] (اِ.) مردی که با زنی ازدواج کند، مرد زن دار، شوی ، زوج .
-
اژدها
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ اَوِس . ] (اِمر.)=اژدرها. اژدر: ماری است افسانه ای با جثه ای بزرگ که بال ها و چنگ های قوی دارد و از دهانش آتش بیرون می جهد.
-
ترانه
فرهنگ فارسی معین
(تَ نِ) [ اوس . ] (اِ.) 1 - تصنیف ؛ قطعه ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی . 2 - دوبیتی . 3 - تر و تازه . 4 - زیباروی .
-
یخ
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ اوس . ] (اِ.) آبی که از سرما جامد شده باشد. ؛ ~ کسی نگرفتن کنایه از: الف - موفق نشدن . ب - مورد توجه قرار نگرفتن . ؛ ~کسی گرفتن کنایه از: کار او رونق گرفتن .
-
گرد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ اوس . ] 1 - (اِ.) خاک . 2 - چیزی که به صورت آرد یا پودر درآمده باشد. 3 - از اشکال دارویی که در آن دارو به شکل پودر عرضه می شود. 4 - (عا.) مواد مخدر: هرویین . 5 - گور، قبر. 6 - بهره ، نصیب . 7 - اثر، نشانه .
-
مینا
فرهنگ فارسی معین
[ اَوِس . ] (اِ.) 1 - آبگینه ، شیشة شراب ، پیاله . 2 - لعابی آبی رنگ که با آن نقره و طلا را نقاشی می کنند. 3 - لایة بیرونی دندان . 4 - نام گلی زیبا. 5 - پرنده ای است از راستة سبک بالان با پرهای سیاه و قهوه ای .
-
فرا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ اوس . ] 1 - (پ ی ش .) بر سر فعل درآید و آن در اصل به معنی به ، به سوی ، در باشد: فرارو. 2 - (حراض .) نزد، نزدیک : فرااو رفتم . 3 - به ، با. 4 - سوی ،جانب . 5 - (ص .)بلند، عالی . 6 - در میان : فراچنگ . 7 - دورتر یا بالاتر: فراتر. 8 - پیرامون ...