کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهمال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فرو گذاشتن ، سرسری کاری را انجام دادن . 2 - بی پروایی کردن . 3 - (اِمص .) سهل انگاری . ج . اهمالات .
-
واژههای همآوا
-
احمال
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .)به کسی در برداشتن بار یاری رساندن .
-
احمال
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ حَمل ؛ بارهای شکم ، بارهای درخت . 2 - جِ حَمَل ؛ بره ها.
-
جستوجو در متن
-
ضایع گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) اهمال کردن .
-
فرغول
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) = فرغل : 1 - تأخیر، درنگ . 2 - اهمال ، غفلت .
-
فرو گذاردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) (مص م .) 1 - ترک کردن ، رها کردن . 2 - اِهمال کردن ، کوتاهی کردن .
-
فروگذاشت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) (مص مر.) 1 - غفلت ، اهمال ، کوتاهی . 2 - عفو، گذشت .
-
پشت گوش انداختن
فرهنگ فارسی معین
(پُ تِ. اَ تَ) (مص م .) (عا.) در انجام دادن کاری سستی و اهمال کردن .
-
فروگذاشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ تَ) (مص م .) 1 - مضایقه کردن ، اهمال کردن . 2 - رها کردن ، ترک کردن . 3 - گذشت کردن . 4 - ضایع کردن . 5 - رخصت دادن .
-
فرویش
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ) 1 - (اِ.) درنگ ، تأخیر. 2 - غفلت . 3 - (ص فا.) غافل ، اهمال کننده .
-
غفلت
فرهنگ فارسی معین
(غِ لَ) [ ع . غفلة ] 1 - (مص م .) فراموش کردن ، اهمال کردن . 2 - بی خبر شدن . 3 - (اِ مص .) فراموشی .
-
وستالیس
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ فر. ] (اِ.) نام کاهنة معبد وستا. وظیفة این کاهنه ها روشن نگاه داشتن آتش مقدس بود و هرگاه آتش معبد در اثر اهمال یکی از این ها خاموش می شد او را زنده به گور می کردند. کاهنه های وستا مقامی ارجمند داشتند تا آنجا که اگر به محکومی مصادف می شدند و از...
-
کنگر
فرهنگ فارسی معین
(کُ گُ) 1 - (اِ.) قسمی گدا که شاخی و شانة گوسفندی به دست گیرد و بر در خانه ها و دکان های مردم آید و آن شاخ را بر آن شانه مالد تا از آن صدای غرغری پدید آید و بدین وسیله چیزی طلبد. اگر احیاناً در دادن پول اهمال کنند وی کاردی بر اعضای خویش زند و خود را ...