کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهالی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ اهل ؛ ساکنان ، مردمان ، کسان .
-
جستوجو در متن
-
بهدار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص فا.) مأمور بهداری که عهده دار رسیدگی به بهداشت مردم مخصوصاً اهالی روستا و قصبات است .
-
تبعه
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ عِ) [ ع . تبعة ] (ص . اِ.) جِ تابع . 1 - پیروان . 2 - اهالی یک مملکت .
-
اهل
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خانواده . 2 - مردمی که در یک جا ساکن باشند. 3 - (ص .) شایسته ، سزاوار. 4 - نجیب ، اصیل . 5 - آن که در جایی زاده شده . 6 - خواستار، وابسته یا معتاد به چیزی . 7 - آن که دارندة خصوصیتی است . ج . اهالی .
-
بنیچه
فرهنگ فارسی معین
(بُ چِ یا چَ) (اِمصغ .) (اِ.) 1 - جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک می بندند، ارزیابی مالیاتی دسته جمعی یک ده و امثال آن . 2 - تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده ای سرباز برای حکومت .
-
خوش نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (ص فا.) 1 - آن که در هر جا خوشش آید بنشیند و اقامت گزیند. 2 - در اصطلاح کشاورزی آن عده از اهالی ده که نه مالک به حساب آیند و نه زارع . 3 - به مستأجر نیز اصطلاحاً خوش نشین می گویند.