کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندرون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندرون
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ په . ] (اِ. ق .) 1 - داخل ، درون . 2 - باطن ، ضمیر. 3 - حرمسرا.
-
جستوجو در متن
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اندرون ، درون چیزی .
-
کپ
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) بیرون و اندرون دهان .
-
حشا
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) درون ، اندرون .
-
نج
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ) (اِ.) اندرون دهان .
-
کلکل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) سینه یا اندرون میانه سینه .
-
لنبوس
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) اندرون دهان ، گردبرگرد رخساره از جانب درون ، لب .
-
ضمیر
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - باطن انسان ، اندرون دل . 2 - اندیشة نهفته ، راز. 3 - کلمه ای که جانشین اسم می شود.
-
حرم
فرهنگ فارسی معین
(حَ رَ) (اِ.) 1 - گرداگرد خانه . 2 - اندرون خانه . 3 - گرداگرد کعبه و اماکنِ مقدس . 4 - جای اهل و عیالِ مرد.
-
کشتیل
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) حوضی چوبین است در اندرون کشتی از طرف سینه که در مواقع طوفان آب دریا - که به کشتی آید - در آن جمع شود (سواحل خلیج فارس ).
-
داخله
فرهنگ فارسی معین
(خِ لِ یا لَ) [ ع . داخلة ] 1 - (اِفا.) مؤنث داخل ، مق خارجه . 2 - (اِ.) درون ، اندرون . 3 - درون یک کشور یا ناحیه . ؛وزارت ~وزا ر ت کشور.
-
فرود
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ په . ] 1 - (اِ.) زیر، پایین . 2 - اندرون . 3 - بخش زیرین جایی . 4 - الگوهای ملودیک برای بازگشت به مُدِ اولیه یا مایة اصلی (موسیقی ). 5 - توالی آکوردها به عنوان پایان یا تقسیم یک قطعة موسیقیایی .
-
محاره
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ یا رِ) [ ع . محارة ] 1 - (اِمص .) نقصان ، کاهش . 2 - (اِ.) جای بازگشت . 3 - اندرون . 4 - پیوند کتف . 5 - صدف . 6 - (کن .) اندک .
-
مصمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - چیزی که داخلش پر باشد. 2 - زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد. 3 - دربسته . 4 - دیوار بی درز. 5 - اسبی که رنگ های پوستش با هم مخلوط نباشد. 6 - جامد از ابریشم خالص و کمرنگ .