کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندر
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ په . ] 1 - (حراض .) در، تو، در میان . 2 - گاه به صورت پیشوند بر سر افعال می آید و معنی داخل شدن می دهد؛ اندر آمدن ، اندر افتادن .
-
واژههای مشابه
-
اندر بای
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (ص .) لازم ، ضروری .
-
برادر اندر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) (اِمر.) برادری که با برادر دیگر یا خواهر خویش از یک پدر و مادر نباشند.
-
مادر اندر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) (اِ مر.) = مادندر: نامادری .
-
چپ اندر قیچی
فرهنگ فارسی معین
(چَ. اَ دَ. قِ) (اِمر.) (عا.) کج و معوج .
-
جستوجو در متن
-
ماریره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) نک مادر اندر.
-
مایندر
فرهنگ فارسی معین
(یَ دِ) (اِ.) نک مادر اندر.
-
فی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (حر اض .) ظرف زمان و مکان به معنی در، اندر.
-
پیچ واپیچ
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - با پیچ های بسیار، دارای پیچ و خم . 2 - خم اندر، شکن در شکن .
-
از
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ په . ] (حراض .)1 - علامت مفعول غیر - صریح یا باواسطه . 2 - علامت ابتدا و آغاز. 3 - در، اندر. 4 - برای ، بهر، به سبب . 5 - نسبت به ، در مقایسه با. 6 - به دلیل ، به علت . 7 - در، اندر. 8 - از سویی ، از طرف . 9 - به جای ، در عوض .
-
شرود
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - رمیدن . 2 - طلب حق باشد به خلاص از آفات و حجاب و بی قراری اندر آن که همة بلاهای طالب از حجاب افتد.