کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انجام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) پایان ، انتها.
-
واژههای مشابه
-
راه انجام
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.)1 - اسباب سفر. 2 - مرکب - سواری . 3 - پیک ، قاصد.
-
نیک انجام
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص مر.) خوش عاقبت .
-
جستوجو در متن
-
قضاء کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) انجام دادن عبادتی که در موقع خود انجام نشده باشد.
-
ارتکاب
فرهنگ فارسی معین
( اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - انجام دادن . 2 - اقدام به کاری نامشروع کردن . 3 - کاری برخلاف قانون انجام دادن .
-
برگزار
فرهنگ فارسی معین
(بَ گُ) (ص .) اجرا شده ، انجام شده .
-
باستانی کار
فرهنگ فارسی معین
(ص . اِ.) آن که ورزش زورخانه ای انجام می دهد.
-
دسته بندی
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ)(حامص .) هماهنگ شدن گروهی برای انجام دادن امری .
-
وادار
فرهنگ فارسی معین
(ص .) ناگزیر به انجام کاری یا پذیرش چیزی .
-
گشاده کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) کسی که در انجام کارها جسور است .
-
استانداری
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ په . ] (اِ.) اداره ای که کارهای یک استان در آن جا انجام می شود.
-
اداء
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (مص م .) به جا آوردن ، انجام دادن .
-
ایلجار
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) = الجار: گردهمایی رعایا برای انجام کاری .