کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتقال 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
متحول
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ حَ وَّ) [ ع . ] (اِ.) محل تحول ، مکان انتقال .
-
تناسخ
فرهنگ فارسی معین
(تَ سُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - یکدیگر را باطل ساختن . 2 - انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر.
-
جابه جا کردن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. کَ دَ) (مص م .) 1 - نقل ، انتقال . 2 - مرتب کردن ، منظم کردن . 3 - پنهان کردن . 4 - ذخیره کردن .
-
سرایت
فرهنگ فارسی معین
(سَ یَ) [ ع . سرایة ] 1 - (مص ل .) اثر کردن . 2 - (اِمص .) اثر، تأثیر. 3 - انتقال بیماری به دیگری .
-
ناقل
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حمل کننده ، جابه جا کننده . 2 - نقل کننده ، روایت کننده ، 3- انتقال دهنده .
-
مصیر
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گردیدن ، گشتن . 2 - رجوع کردن ، بازگشتن . 3 - انتقال یافتن . 4 - منتهی شدن .
-
نشا
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . نشاء ] (اِ.) 1 - روییدن ، نمو کردن . 2 - در فارسی بوته یا قلمه را در جایی کاشتن تا بعد آن را به جای دیگر انتقال دهند.
-
انتقالی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب .) منسوب به انتقال : چک های انتقالی . 2 - منتقل شده . 3 - (حامص .) تغییر یافتن محل کار یک کارمند و منتقل شدن او از جایی به جای دیگر.
-
فریم
فرهنگ فارسی معین
(فِ رِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - دسته ای از بیت ها و بایت ها که برای انتقال در قالبی مشخص جمع شوند، قابک . (فره ). 2 - قاب عینک . 3 - هر قطعه از تصاویر فیلم یا اسلاید.
-
کارگزینی
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (حامص . اِمر.)1 - به کار گماشتن (کسی را). 2 - اداره ای که به کار استخدام ، ماموریت ، ترفیع ، انتقال ، بازنشستگی و سایر امور مربوط به کارمندان و کارکنان یک سازمان می پردازد، ادارة استخدام .
-
ماهواره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) 1 - (ص .) مانند، ماه ، زیبا. 2 - (اِ.) اجرامی که به مدار زمین پرتاب می شوند جهت انتقال علایم رادیویی و تلویزیونی از نقطه ای به نقطة دیگر در روی زمین ، قمر مصنوعی .
-
انتفاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سود بردن ، نفع کردن ، نفع بردن . 2 - (اِ.) حقی که به موجب آن می توان از ملک دیگری استفاده کرد اما نمی توان آن را به شخص ثالث انتقال داد؛ ج . انتفاعات .
-
کابل
فرهنگ فارسی معین
(بْ لْ) [ فر. ] (اِ.) 1 - رشته های ضخیمی از سیم های تابیده شده با روکش عایق دار برای انتقال جریان برق ، تلفن و... . 2 - رشته سیم فولادی ضخیم برای بستن و بلند کردن قطعاتِ سنگین ، بافه (فره ).
-
هوایی
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) منسوب به هوا. 1 - دارای هوا، باددار. 2 - آن چه که در هوا جای گیرد یا جریان یابد. 3 - لطیف ، سبک . 4 - انتقال پذیر. 5 - لغو، بی هوده . 6 - بی قرار، بی ثبات . 7 - بیهوده گوی . 8 - عاشق . 9 - تیر آتشبازی . 10 - کبود، لاجوردی ...
-
گشتن
فرهنگ فارسی معین
(گَ تَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - دور زدن ، گردیدن . 2 - تغییر کردن . 3 - شدن . 4 - جستجو کردن . 5 - گردش ، سیر کردن . 6 - چرخیدن ، دور زدن . 7 - مراجعت کردن . 8 - جنگ کردن ، مبارزه کردن ، 9 - انتقال یافتن ، رسیدن . 10 - زایل شدن ، غروب کردن .