کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امید در جان شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هضم
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - گوارش ، تحلیل غذا در معده . 2 - درهم شکستن .
-
جان پناه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِمر.) 1 - پناه جان ، محافظ جان . 2 - موضعی از خاک که سرباز در پناه آن بتواند عملیات نظامی کند؛ پناهگاه .
-
جان سختی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) استقامت در مشقات .
-
انقاض
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سنگینی بار بر پشت . 2 - گرانبار ساختن . 3 - استخوان را در هم شکستن . 4 - باز کردن ریسمان .
-
جان بر کف
فرهنگ فارسی معین
(بَ کَ) [ فا - ع . ] (ص .) ویژگی آن که در راه آرمان یا رسیدن به هدف حتی از جان خود می گذرد.
-
جان سخت
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص مر.) مقاوم در برابر سختی ها.
-
موات
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بی جان ، مرده . 2 - زمینی که در آن کشت نشده باشد.
-
فزا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ری . اِفا.) در ترکیب به معنی فزاینده آید: جان فزا، روح فزا.
-
فتال
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) 1 - (اِمص .) از هم گسستن ، بریدن . 2 - شکستن . 3 - در ترکیب با برخی واژه ها معنای از هم پاشنده ، پراکنده کننده می دهد.
-
قسر در رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ. رَ تَ) (مص ل .) (عا.) از حادثه یا مهلکه ای جان سالم به در بردن .
-
آهنج
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص فا.) در ترکیب با کلمات معنای «بیرون آورنده » «برکشنده » می دهد مانند: میخ آهنج ، جان آهنج .
-
ابهر
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ) [ ع . ] (اِ.) رگی است در پشت ، رگ پشت که به دل پیوسته است ، رگ جان ، آورتی ، ام الشرایین .
-
ذمی
فرهنگ فارسی معین
(ذِ مّ) [ ع . ] (ص نسب .) غیرمسلمانی که به علت پرداخت جزیه ، جان و مالش در پناه اسلام است .
-
فدا شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن ، قربانی شدن .
-
هتم
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکستن دندان کسی را از بن . 2 - افکندن دندان . 3 - افکندن دندان پیشین کسی را. 4 - در علم عروض اجتماع حذف و قصر است در «مفاعلین » یعنی یک سبب آن را بیندازند و دیگر سبب را قصر کنند «مفاع » بماند به سکون عین ، «فعول » به جای آن ...