کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آمر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) امر کننده ، فرماینده . 2 - ( اِ.) روز ششم یا چهارم از ایام عجوز.
-
آمر علی
فرهنگ فارسی معین
(مِ عَ) (اِمر.) آدم فضول که مدام دستور می دهد.
-
جستوجو در متن
-
چاپ خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ هند - فا. ] (اِمر.) محل چاپ کردن ، جای چاپ کردن ، مطبعه .
-
بازدم
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) خارج کردن هوا از ریه .
-
قلمدوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) سوار کردن بر شانه ، غلندوش .
-
دامگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) جایی که برای شکار کردن جانوران دام گذارند.
-
شکارگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) محل شکار، جای صید کردن ، نخجیرگاه .
-
بیدخشت
فرهنگ فارسی معین
(خِ) (اِمر.) شکرکی که روی درخت بید بوجود می آید. از آن برای نرم کردن ، سفید و شیرین کردن دارو استفاده می کنند.
-
دانه دانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.)(اِمر.)یکایک ، یکی یکی ، هر یک پس از دیگری . دانه کردن ( ~. کَ دَ) (مص م .) پراکنده کردن .
-
هم زن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ز) (اِمر.) وسیله ای برای مخلوط کردن ، به ویژه مخلوط و همگن کردن مواد غذایی مایع .
-
سانسورچی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر - تر. ] (اِمر.) کسی که کارش سانسور کردن است ، مأمور سانسور.
-
شیرینی خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (اِمر.) (عا.) زنی را برای مردی نامزد کردن .
-
کارگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) محل ساختن چیزها، جای کار کردن کارگران .
-
پاپوش
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - کفش ، پای افزار. 2 - مجازاً گرفتاری ، دردِسر. ؛ ~ درست کردن برای کسی کنایه از: برای کسی ایجاد دردسر کردن . ؛ ~دوختن برای کسی کنایه از: توطئه کردن برای کسی .