کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امثال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امثال
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ مِثل ؛ مانندها، شبیه ها. ؛~ذلک مانندهای آن .
-
واژههای همآوا
-
امسال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (ق مر.) سالی که در آن هستیم ، همین سال .
-
جستوجو در متن
-
تاه
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) زنگی که بر روی شمشیر و امثال آن نشیند.
-
پاریاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) زراعتی که با آب رودخانه و امثال آن کشت شود.
-
خنور
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) ظرف سفالی مانند کاسه ، کوزه و امثال آن .
-
آبزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) آبی که از کنار چشمه ، رود، تالاب و امثال آن به بیرون تراود.
-
چغاله
فرهنگ فارسی معین
(چَ لِ) (اِمر.) میوة نارس مانند بادام ، زردآلو و امثال آن ها.
-
کافه
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ فر. ] (اِ.) جایی که در آن قهوه ، چای ، شیرینی و امثال آن صرف کنند.
-
باج سبیل
فرهنگ فارسی معین
(جِ س ِ) (اِمر.)با زور و قلدری و به ناحق پول و وجه یا جنس و امثال آن از کسی گرفتن و آن غالباً با «گرفتن » و «دادن » استعمال شود.
-
پشنجیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ شَ دَ)(مص م .) = بشنجیدن : آب و امثال آن پاشیدن ، گل نم زدن ، پشنگ زدن .
-
پشنگ
فرهنگ فارسی معین
(پَ شَ) (اِ.) 1 - زنبه ، تخته ای با چهار دسته که با آن خشت و گل و امثال آن را جا به جا می کنند. 2 - اهرم . 3 - تیشه .
-
تاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) طنابی که دو سر آن را به درخت یا امثال آن ببندند و در میان آن بنشینند و در هوا به عقب و جلو روند.
-
تف مالی
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (حامص .) (عا.) 1 - به آب دهان آغشته کردن چیزی ، تف مالیدن . 2 - سرسری شستن ظرف و امثال آن .