کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آمار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.)1 - حساب ، شمار. 2 - واژه ای است فارسی ، برابر استاتیستیک یا احصائیه ، علمی که موضوع آن طبقه بندی علمی وقایع اجتماعی است ، و قاعدة آن محاسبه و نشان دادن نتیجه به صورت ارقام و اعداد است مثل شمارة جمعیت یک ده ، میزان محصولات صنعتی یا کشا...
-
واژههای همآوا
-
آمار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.)1 - حساب ، شمار. 2 - واژه ای است فارسی ، برابر استاتیستیک یا احصائیه ، علمی که موضوع آن طبقه بندی علمی وقایع اجتماعی است ، و قاعدة آن محاسبه و نشان دادن نتیجه به صورت ارقام و اعداد است مثل شمارة جمعیت یک ده ، میزان محصولات صنعتی یا کشا...
-
عمار
فرهنگ فارسی معین
(عَ مّ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد با ایمان . 2 - بردبار، باوقار.
-
جستوجو در متن
-
همار
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) آمار، شماره ، عدد.
-
احصاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) شمردن ، ضبط کردن ، آمار گرفتن ، سرشماری کردن .
-
آمارگر
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ په . ] (ص .) آن که مأمور انجام دادن امور آمار است ، مأمور احصائیه .
-
زایچه
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) ورقه ای که هنگام تولد کودک نوشته شود و ادارة آمار طبق آن شناسنامه صادر می کند.
-
ماره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) 1 - آمار، دفتر حساب . 2 - مُهر.
-
پرسه
فرهنگ فارسی معین
(پُ س ِ) (اِمص .) 1 - احوالپرسی ، عیادت . 2 - تسلیت . 3 - آمار، شمار. 4 - مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده است . 5 - مجلس ترحیم .
-
احشاء
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ حشا؛ اندرونه ، اعضای درونی بدن مانند: دل و جگر و معده و روده . احصائیه (اِ یُِ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - آمار، شمار. 2 - دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است .