کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اماده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آماده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص .) حاضر، مهیّا.
-
جستوجو در متن
-
تجهیز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آراستن ، آماده کردن . 2 - آماده کردن لشکر.
-
راست کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص ل .) 1 - آماده شدن ، آماده کردن . 2 - ترتیب دادن . 3 - مُسخّر کردن . 4 - (عا.) میل کردن ، هوس کردن . 5 - مطابق کردن ، برابر کردن .
-
لشکرآرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) آماده کردن سپاه .
-
ساز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) 1 - (مص م .) آماده کردن ، مهیا کردن . 2 - آفریدن ، بوجود آوردن . 3 - (مص ل .) قصد کردن و عزم کردن .
-
دامن گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ. کَ دَ) (مص ل .) آماده شدن برای ترک کردن و رفتن .
-
غاز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) پنبه یا پشم را برای ریسیدن آماده کردن .
-
کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - انجام دادن ، به جا آوردن . 2 - ساختن ، بنا کردن . 3 - آماده کردن .
-
تحضیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) آماده کردن .
-
علم کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - برپا کردن ، برافراشتن . 2 - آماده کردن ، تهیه کردن . 3 - از سر و ته لباس زدن .
-
پخته کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ)(مص م .)1 - کامل کردن . 2 - آماده ساختن کسی برای انجام کاری .
-
عنان گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - آماده شدن . 2 - آمادة حمله شدن .
-
اعداد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) آماده کردن ، بسیجیدن . 2 - ( اِ.) بسیج .
-
تعبیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تعبیة ] (مص م .) آراستن ، آماده کردن .