کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الف کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چوب الف
فرهنگ فارسی معین
(اَ لِ) (اِمر.) (عا.) 1 - کاغذ باریکی که لای کتاب می گذارند به نشانة اینکه تا اینجا خوانده شده . 2 - چوب باریک .
-
چوق الف
فرهنگ فارسی معین
(اَ لِ) (اِمر.) (عا.) نک چوب الف .
-
جستوجو در متن
-
تسمه
فرهنگ فارسی معین
(تَ مِ) (اِ.) بند چرمی که بدان چیزی را بندند. ؛ ~ از گُردة کسی کشیدن الف - کارهای پرمشقت به کسی تحمیل کردن . 2 - کسی را مرعوب کردن .
-
آب شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) 1 - گداختن ، ذوب شدن . 2 - شرمنده شدن . 3 - ناپدید شدن . 4 - لاغر و نحیف شدن .5 - خجالت کشیدن . ؛از خجالت ~الف - بسیار شرمگین شدن . ب - رفتن آبرو.
-
کش
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ) (فع .) 1 - کشیدن : کش و قوس . 2 - دوم شخص مفرد از امر حاضر از «کشیدن ». 3 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «کشنده » آید به معانی ذیل : الف - کشنده ، برنده : غاشیه کش . ب - تحمل کننده : جفاکش . ج - تماس دهنده ، مالنده : جاروکش . د - نوشنده ، آشا...
-
هتک
فرهنگ فارسی معین
(هَ تَ) (اِ) (عا.) کون ، مقعد. ؛ ~ کسی پاره شدن (کن .) کونش پاره و دریده شدن . دچار کارهای طاقت فرسا شدن وی . ؛ ~کسی را پاره کردن (کن .) الف - کون را دریدن . ب - از وی کارهای طاقت فرسا کشیدن .
-
دامن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) = دامان : 1 - بخش پایین جامه . 2 - کنارة هر چیز. 3 - گستره ، پهنه . 4 - آغوش ، بغل . ؛~آلوده بدکار، بدنام . ؛~از چیزی برافشاندن ترک آن چیز کردن . ؛ ~افشاندن الف - کوچ کردن ، سفر کردن . ب - ترک کردن ، روگرداندن . ؛~ به کمر زدن کنایه ا...
-
استخوان
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ خا) [ په . ] (اِ.) 1 - مادة سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفته است و محل اتکای عضلات و مخاط ها ودیگر قسمت های نرم بدن است .استخوان های بدن انسان و دیگر استخوان داران به دو دستة دراز و پهن تقسیم می شوند. در وسط استخوان مادة نرمی...
-
کار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آن چه از شخصی یا شیئی صادر شود، آن چه که کرده شود، فعل ، عمل . 2 - پیشه ، شغل . 3 - سعی و جهد. 4 - رزم ، جنگ . 5 - کشت ، زراعت . 6 - مسئولیت ، وظیفه . 7 - گرفتاری ، دشواری . 8 - وضعیت ، حال . 9 - حادثه ، پیشامد. 10 - صنعت ، هنر. 11 - م...