کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الفت
فرهنگ فارسی معین
(اُ فَ) [ ع . الفة ] 1 - (مص ل .) معتاد شدن ، انس گرفتن . 2 - (اِمص .) عادت ، انس . 3 - دوستی ، همدمی .
-
جستوجو در متن
-
مألوف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) الفت گرفته ، خو کرده .
-
ایتلاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ یْ تِ) [ ع . ائتلاف ] 1 - (مص م .) با هم شدن ، به هم پیوستن . 2 - الفت یافتن ، مؤانست یافتن . 3 - (اِمص .) الفت ، مؤانست ، پیوستگی .
-
ابتها
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ابتهاء ] (مص ل .) انس گرفتن به ، الفت گرفتن با.
-
تألف
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) دوست شدن ، الفت یافتن ، دمساز شدن .
-
مؤانست
فرهنگ فارسی معین
(مُ آ نِ سَ) [ ع . مؤانسة ] (مص ل .) با هم انس و الفت داشتن .
-
آمیختگی
فرهنگ فارسی معین
(تِ یا تَ) (حامص .) 1 - امتزاج ، اختلاط . 2 - الفت ، معاشرت ، خلطه ، آمیزش .
-
مؤالفت
فرهنگ فارسی معین
(مُ آ لِ فَ) [ ع . مؤالفة ] (مص ل .) الفت گرفتن ، خوی گرفتن .