کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الت دست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آلت
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - ابزار، وسیله . 2 - سبب ، مایه . 3 - عضو، اندام . 4 - زین و برگ (اسب ). 5 - آلت تناسلی زن و مرد.
-
جستوجو در متن
-
دست موزه
فرهنگ فارسی معین
( ~. زِ یا زَ) (اِمر.) 1 - تحفه ، ارمغان . 2 - دست آویز، 3 - آلت ، وسیله .
-
ادوات
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ ع . ] (اِ.) جِ اَدات ؛ آلت ها، اسباب ها، دست افزارها.
-
غلتبان
فرهنگ فارسی معین
(غَ لْ تَ) 1 - (اِ.) سنگی به شکل استوانه که آن را روی بام های کاهگلی می غلتاندند تا کاهگل سفت شود. 2 - (ص .) مردی که آلت دست زنش باشد.
-
گارمون
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ روس . ] (اِ.) = گارمن . گارمان . قارمون . قارمان : آلت موسیقی پرده دار شبیه جعبه که به هنگام نواختن آن را در دست گیرند و پرده های آن را با انگشت فشار دهند.