کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افسون
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.)1 - مکر، تزویر. 2 - سحر، جادو.
-
واژههای مشابه
-
افسون دمیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دَ)(مص ل .) سحر گفتن ، جادو کردن .
-
جستوجو در متن
-
فسون
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (اِ.) نک افسون .
-
اروند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - افسون و نیرنگ . 2 - رود دجله .
-
اسحار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ سِحر؛ افسون ها، سحرها.
-
فساییدن
فرهنگ فارسی معین
(فَ دَ) (مص م .) = افساییدن : افسون کردن ، جادو کردن .
-
مار افسای
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص فا.) مارگیر، کسی که مار را افسون کند.
-
تنبل
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تُ بُ) (اِ.) 1 - مکر، حیله . 2 - افسون ، جادو.
-
چشم فسا
فرهنگ فارسی معین
( ~. فَ) (ص فا.) = چشم فساینده : کسی که افسون چشم زخم کند.
-
خدیعت
فرهنگ فارسی معین
(خَ عَ) [ ع . خدیعة ] (اِ.) فریب ، دستان ، افسون . ج . خدایع .
-
دمدمه دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) افسون خواندن ، سِحر کردن .
-
رقیه
فرهنگ فارسی معین
(رُ یِ) [ ع . رقیة ] (اِ.) 1 - دعا، تعویذ. 2 - افسون .
-
فوب
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (اِ.) فوت ، بادی که پس از خواندن دعا یا افسون با دهان به طرف کسی بدمند.