کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسار بر سر کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
افسار پاره کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ. کَ دَ) (مص ل .) سرپیچی کردن ، یاغی شدن .
-
جستوجو در متن
-
پاسفره
فرهنگ فارسی معین
(سُ رِ) (اِمر.) ظرف خالی بر سر سفره برای جدا کشیدن طعام .
-
نی پیچ
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِمر.) لولة ساخته از مفتول یا غیره که بر او آن پوست یا پارچه گرفته ، یک سر آن به قلیان متصل است و سر دیگر به دهان (به هنگام کشیدن قلیان ).
-
آغوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) در بغل گرفتن ، در بر کشیدن .
-
کباده کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ دَ) (مص ل .) 1 - کشیدن کمان (کباده ). 2 - ورزشکار تنة کباده را به دست چپ و زنجیر آن را به دست راست گرفته بالای سر خود می برد و طوری حرکت می دهد که دست ها از آرنج تا مچ به طور افقی روی سر قرار گیرد.
-
ریغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = ریق : (عا.) مدفوع ، گه . ؛ ~ ش در آمدن ~کنایه از: ضعیف و ناتوان گردیدن . ؛~ رحمت را سر کشیدن : کنایه از: مردن ، فوت کردن .
-
عر و تیز کردن
فرهنگ فارسی معین
(عَ رُّ. زú کَ دَ) (مص ل .) (عا.) عربده کشیدن ، سر و صدا راه انداختن .
-
مسح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پاک کردن .2 - کشیدن دست تر به فرق سر و روی پاها هنگام وضو گرفتن .
-
بار بردن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص م .) 1 - بر دوش کشیدن . 2 - بردباری کردن .
-
تمادی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) طول دادن ، به درازا کشیدن . 2 - مداومت کردن بر کاری .
-
ارتیاض
فرهنگ فارسی معین
( اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) رام شدن بر اثر تعلیم ، تعلیم یافتن ، ریاضت کشیدن ، ستم کشیدن برای تعلم . 2 - (مص م .) خوش کردن کسی را.
-
لام کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) کشیدن خطی به صورت لام (ل ) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت .
-
سر بر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ کَ دَ) (مص ل .) سربلند کردن ، سر درآوردن .
-
گورخوان
فرهنگ فارسی معین
(خا) (ص فا.) = گورخواننده : 1 - آن که بر سر قبر قرآن خواند؛ قاری قرآن بر گور مرده . 2 - آن که بر سر قبر تلقین میت کند؛ ملقن .