کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افتخار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افتخار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فخر کردن . 2 - (اِمص .) نازش . ج . افتخارات .
-
جستوجو در متن
-
ناز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - فخر، افتخار. 2 - غمزه ، کرشمه .
-
مدال
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.) نشان ، نشان افتخار، نشان فلزی که برای قدردانی از خدمات کسی به او اعطا می شود.
-
مفتخر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ خَ) [ ع . ] (اِمف .) دارای افتخار، سربلند.
-
فخر
فرهنگ فارسی معین
(فَ خْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .)نازیدن ، مباهات کردن . 2 - (اِمص .) بزرگ منشی ، افتخار.
-
منافر
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - داوری کننده با دیگری در حسب و نسب . 2 - افتخار کننده . 3 - در فارسی : رماننده ، نافر؛ مق . ملائم .
-
غرور
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فریب دادن . 2 - (مص ل .) به خود بالیدن . 3 - (اِمص .) تکبر، نخوت . 4 - فریفتگی . ؛~ ملی احساس سربلندی و افتخار نسبت به فرهنگ و توانایی های ملت خویش .
-
شرفیابی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - نیل به شرف و افتخار. 2 - به خدمت بزرگی رسیدن . شرق (شَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برآمدن آفتاب . 2 - (اِ.) جای برآمدن آفتاب . 3 - یکی از جهات چهارگانه ، مقابل غرب . 4 - روشنی آفتاب . 5 - سپیدی . 6 - خاور.