کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افتابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آفتابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) ظرفی فلزی یا پلاستیکی با لولة بلند و باریک که سر آن گشاد است و در آن آب کنند و جهت نظافت استفاده کنند. ؛ ~ خرج لحیم کردن (کن .) تعمیر کردن کالای فرسوده ای که هزینة تعمیر آن بیش از قیمت خود کالا باشد، کار بیهوده کردن .
-
آفتابه دزد
فرهنگ فارسی معین
( ~. دُ)(ص مر.) دزدی که چیزهای کم ارزش می دزدد.
-
آفتابه لگن
فرهنگ فارسی معین
( ~. لَ گَ) (اِمر.) آفتابه و لگن برای شستن دست و دهان قبل و بعد از غذا.
-
واژههای همآوا
-
آفتابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) ظرفی فلزی یا پلاستیکی با لولة بلند و باریک که سر آن گشاد است و در آن آب کنند و جهت نظافت استفاده کنند. ؛ ~ خرج لحیم کردن (کن .) تعمیر کردن کالای فرسوده ای که هزینة تعمیر آن بیش از قیمت خود کالا باشد، کار بیهوده کردن .
-
جستوجو در متن
-
آبدستان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) ابریق ، آفتابه .
-
آبریز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.)1 - فاضلاب . 2 - مستراح . 3 - آفتابه . 4 - دلو.
-
مطهره
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ هَّ رَ یا رِ) [ ع . مطهرة ] (اِ.) ابریق ، آفتابه .
-
لولهنگ
فرهنگ فارسی معین
( لُ لَ هِ) (اِ.) = لولهین . لولین . لولئین : آفتابه گلی ، ابریق . ؛ ~ کسی زیاد آب گرفتن کنایه از: دارای نفوذ و اعتبار بودن .
-
متاره
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ یا رِ) [ ع . مطهره ] (اِ.) 1 - ظرفی که از چرم دوزند. 2 - آفتابه .
-
ابریق
فرهنگ فارسی معین
( ا ِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - کوزه . 2 - ظرف سفالین با دسته و لوله برای آب یا شراب . 3 - آفتابه ، لولهین . 4 - مطهره . 5 - وزنی معادل دو من .
-
تشتخانه
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَ یا نِ) (اِمر.) 1 - اطاقی که تشت و آفتابه در آن گذارند. 2 - اطاق خواب . 3 - جامة خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن . 4 - مبرز، مستراح .
-
آبگیر
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - استخر، حوض . 2 - تالاب ، برکه . 3 - ظرفی که در آن آب یا گلاب ریزند. 4 - خادم حمام . 5 - کسی که سوراخ ظرف هایی م انند سماور یا آفتابه را با موم مذاب یا قلع می گرفت . 6 - گنجایش حوض یا هر ظرف دیگری .