کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعم
فرهنگ فارسی معین
(اَ عَ مّ) [ ع . ] 1 - (ص تف .)عام تر، شامل تر. 2 - (ص .) گروه بسیار.
-
واژههای همآوا
-
عام
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) سال .
-
عام
فرهنگ فارسی معین
(مّ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) همه را فراگیرنده ، شامل . 2 - (اِ.) همه ، همگان ، همگانی .
-
جستوجو در متن
-
آنک
فرهنگ فارسی معین
(نَ) کلمه ای است دال بر اشاره به دور اعم از مکان و زمان . مق اینک .
-
مشخ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ازع . ] (مص م .) (عا.) مشق ، اعم از چیز نوشتن بسیار، کارهای دیگر.
-
آب و هوا
فرهنگ فارسی معین
(بُ هَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) مجموع آثار جوّی اعم از سرماو گرما در یک شهر یا ناحیه .
-
اکوسیستم
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ تِ) [ ع . ] (اِ.) مجموعة جانداران و مح یط طبیعی اعم از برکه ، جنگل و کویر که در آن زیست می کنند.
-
بداهه پرداز
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که بدون مقدمه اثری هنری اعم از شعر، موسیقی ، نقاشی و همانند آن خلق می کند.
-
برش کار
فرهنگ فارسی معین
(بُ رِ) (ص . اِ.) کسی که کارش بریدن قطعه های مصالح اعم از پارچه ، آهن ، نایلون و همانند آن در اندازه های مناسب برای تولیدی ها باشد.
-
دولچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ یا چَ) (اِمصغ .) دول کوچک ، ظرف آب (اعم از بلوری ، چینی و مسی ) پارچ .
-
ساحل نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که کنار آب زندگی می کند (اعم از دریا، دریاچه ، رودخانه ).
-
صاحب
فرهنگ فارسی معین
منصب ( ~ . مَ صَ) [ ازع . ] (اِمر.) کسی که دارای رتبه و مقامی دولتی باشد (اعم از کشوری و لشکری )، افسر.
-
میزانسن
فرهنگ فارسی معین
(سِ) [ فر. ] (اِ.) تنظیم جای استقرار هنرپیشگان و وسایل صحنه اعم از دکور و غیره .