کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعراض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعراض
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ عِرض . 1 - آبروها. 2 - خواسته ها.
-
اعراض
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] جِ عَرَض ؛ بیماری ها.
-
اعراض
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (اِ.) شیر پستان زن هنگامی که عصبی یا وحشت زده باشد یا غم و اندوه شدیدی به او دست داده باشد. خوردن شیر اعراض باعث ناخوشی کودک می شود.
-
اعراض
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روی گردانیدن . 2 - برگشتن . 3 - نفرت داشتن . 4 - (اِمص .) نفرت ، کراهت .
-
جستوجو در متن
-
گردن تافتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (مص ل .) سرباز زدن ، اعراض ، سرپیچی .
-
معرض
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) اعراض کننده ، روی - گرداننده .
-
تاباندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - روشن ساختن ، برافروختن . 2 - تاب دادن ، پیچ و خم دادن . 3 - گرم کردن ، تافتن . 4 - اعراض کردن .
-
صد
فرهنگ فارسی معین
(صَ دّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) برگردانیدن . 2 - (مص ل .) اعراض کردن ، دوری کردن .
-
نبوت
فرهنگ فارسی معین
(نَ وَ) [ ع . نبوة ] 1 - (مص ل .) نفرت کردن ، دوری کردن . 2 - (اِمص .) نفرت ، اعراض .