کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتیاد به نوشیدن الکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دایم الخمر
فرهنگ فارسی معین
(یِ مُ لْ خَ) [ ع . ] (ص مر.) آن که معتاد به نوشیدن الکل باشد، مدمن .
-
مستی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (حامص .) حالتی که از نوشیدن الکل در شخص ایجاد شود، مست بودن ،سکر. ؛ ~ و راستی کنایه از: شنیدن حرف درست و بدون دروغ .
-
اتر
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - جسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کرة زمین را فراگرفته . 2 - نمک فرار که از ترکیب یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل به دست می آید. 3 - ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود و به عنوان داروی بیهوشی و حل...
-
استکان
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ روس . ] (اِ.) ظرف کوچک استوانه ای شکل از جنس شیشه یا بلور که معمولاً جهت نوشیدن چای به کار می رود.
-
ساخارین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گرد بسیار سفید و شیرینی است که در آب به دشواری و در الکل به خوبی حل گردد و مصرف طبی دارد.
-
ید
فرهنگ فارسی معین
(یُ) [ فر. ] (اِ.) جسمی است جامد، بلوری و خاکستری مایل به سیاه در آب حل نمی شود ولی در الکل محلول است و در داروسازی مورد استفاده قرار می گیرد.
-
سقاخانه
فرهنگ فارسی معین
(سَ. نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) فرورفتگی کوچکی در دیوار مشرف به برخی گذرگاه ها که در آن آب برای نوشیدن مردم گذاشته می شد و از نوعی حرمت دینی برخوردار بود.
-
اتیلن
فرهنگ فارسی معین
(اِ لِ) [ فر. ] ( اِ.) گازی است بی رنگ ، کم رایحه و آن را به وسیلة اخراج آب از الکل به وسیلة اسید سولفوریک به دست می آورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است . نشانة آن در شیمی 4 H 2 C و وزن مخصوص آن 97/0 است .
-
گزانگبین
فرهنگ فارسی معین
(گَ زَ گَ) (اِمر.) شکرک مترشح از بوته های گز را گزانگبین گویند. این شکرک سفت و شکننده و دارای قند و الکل های مختلف است و خواص دارویی دارد. از جمله به عنوان مسهل جهت اطفال و ضد راشیتیسم استعمال می شود. به علاوه ازآن نوعی شیرینی به نام گز درست می کنند.
-
سلولز
فرهنگ فارسی معین
(س لُ لُ) [ فر. ] (اِ.) جسمی است جامد، بی بو، بی طعم و سفید رنگ ، در آب و الکل حل نمی شود،به طور طبیعی در سلول - های گیاهان وجود دارد که مهم ترین عنصر ساختمانِ آن هاست .
-
خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) [ په . ] 1 - (مص م .)فرو بردن غذا از گلو. 2 - نوشیدن . 3 - (عا.) سوء استفادة مالی به هنگام تصدی شغلی . 4 - شکست خوردن ، مغلوب شدن . 5 - مناسب بودن ، جور بودن . 6 - ساییدن (فنی ). 7 - (مص ل .) تصادف کردن . 8 - اصابت کردن . 9 - مقارن شدن ، همزم...
-
کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) [ په . ] 1 - (مص م .) امتداد د ادن . 2 - به سوی خود آوردن . 3 - بردن ، حمل کردن . 4 - تحمُل کردن ، رنج بردن . 5 - منجر شدن . 6 - جذب کردن . 7 - وزن کردن . 8 - نقاشی کردن . 9 - نوشیدن . 10 - بیرون آوردن . 11 - تدخین کردن ، دود کردن . 12 -...
-
عرق
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مایعی که از تقطیر جوشاندة برخی ازگیاهان مانند بیدمشک ، کاسنی و ... به دست می آید. 2 - نوشابة الکل دار که از تقطیر کشمش ، انگور و... به دست می آید. 3 - مایعی مرکب از: آب ، نمک ، اوره و... که از غده های زیرپوستی ترشح می شود. ...