کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اظهار تنفر کردن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پرافکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ کَ دَ)(مص ل .)کنایه از: اظهار ناتوانی کردن .
-
تضجر
فرهنگ فارسی معین
(تَ ضَ جُّ) [ ع . ] (مص ل .) اظهار آزردگی کردن از اندوه .
-
لحیه جنباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جُ نú دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: سخن گفتن ، اظهار فضل کردن .
-
لنگ انداختن
فرهنگ فارسی معین
(لُ . اَ تَ)(مص م .)1 - جدا کردن دو کشتی گیر در گود زورخانه با انداختن لنگ میان گود توسط مرشد. 2 - کنایه از: اظهار فروتنی کردن و تسلیم شدن .
-
اشک
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - قطره ، قطرة آب ، چکه . 2 - سرشک ، آبِ چشم که موقع گریستن از چشم جاری می شود. ؛~ تمساح ریختن اظهار همدردی و غمخواری کردن با کسی از روی ظاهر و به دروغ . ؛ ~ کسی دم مشکش بودن به مختصر ناملایمی گریه کردن ، همواره آمادة گریست...
-
محابات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . محاباة . ] 1 - (مص ل .) یاری کردن . 2 - طرفداری کردن از کسی ، جانبداری کردن بر خلاف عدالت . 3 - منحرف شدن از عدل ، میل به ناحق کردن . 4 - کسی را مخصوص خود کردن ، ویژة خویش ساختن . احتیاط کردن ، ملاحظه کردن . 5 - (اِمص .) یاری ، طرفداری از ...
-
اوراق کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) (عا.) 1 - ورق ورق کردن ، اجزای چیزی را از هم جدا کردن . 2 - با ضربه از پای درآوردن ، ناقص کردن . 3 - روحاً و جسماً ذلیل و ناتوان کردن .
-
ساده کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - سهل کردن ، آسان نمودن . 2 - پاک کردن ، خالی کردن . 3 - اطلس کردن ، ستردن نقش و نگار. 4 - ستردن موی ، تراشیدن موی . 5 - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم .
-
دندان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) بخش سخت و محکم در دهان جانوران که عمل جویدن را انجام می دهد. ؛~ کسی گیر کردن کنایه از: عاشق یا خواهان شدن . ؛ ~ تیز کردن کنایه از: آماده یا خواستار به دست آوردن چیزی شدن . ؛ ~روی جگر گذاشتن کنایه از: شکیبایی کردن . ؛~ کندن ...
-
تفتیک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص م .) 1 - از هم جدا کردن . 2 - جدا کردن پنبه از دانه .
-
خیس کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص م .) 1 - مرطوب کردن . 2 - کنایه از: شاشیدن از شدت ترس .
-
دیپورت
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ انگ . ] (اِمص .) رفتار کردن ، سلوک کردن ، از کشور میزبان اخراج کردن .
-
صفرا کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: استفراغ کردن . 2 - تندخویی کردن .
-
فک
فرهنگ فارسی معین
(فَ کّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جدا کردن دو چیز از هم . 2 - باز کردن ، گشودن . 3 - خلاص کردن ، رها کردن . 4 - از گرو در آوردن . 5 - لباس درآوردن .
-
غورگی
فرهنگ فارسی معین
(رِ یا رَ) (حامص .) نارسیدگی میوه ، کالی . ؛از ~ مویز بودن کنایه از: ناپخته و بی تجربه ادعای استادی و کارآزمودگی کردن . ؛در ~ مویز کردن الف - پایمال کردن . ب - محروم کردن .