کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصول
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (اِ.) جِ اصل . 1 - ریشه ها، پایه ها. 2 - نژادها، گوهرها. 3 - علوم شرعی که از چهار اصل تشکیل می شود: کتاب ، سنت ، اجمعا، قیاس . ؛~ دین به عقیدة اهل سنت سه اصل است : توحید، نبوت ، معاد و شیعه دو اصل عدل و امامت را بر آن افزوده و مع...
-
جستوجو در متن
-
پرنسیب
فرهنگ فارسی معین
(پِ رَ) [ فر . ] (اِ.) 1 - اصل ، اساس . 2 - اصول اخلاق . 3 - اصول آداب و معاشرت .
-
ادا
فرهنگ فارسی معین
اصول ( ~. اُ) (اِمر.) ناز و کرشمه ، نمودن کراهت و جز آن .
-
بودیسم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) اصول و اعتقاد دین بودایی .
-
ارصد
فرهنگ فارسی معین
(اَ صَ) [ ع . ] (اِ.) آواز پانزدهم از هفده آواز اصول .
-
رئوس
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . رُؤس ] (اِ.) جِ رأس . 1 - سرها. 2 - اصول .
-
زحاف
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِ.) هر تغییری در اصولِ افاعیل عروضی با کاستن یا اضافه کردن یک یا چند حرف .
-
سیبرنتیک
فرهنگ فارسی معین
(بِ نِ) [ فر. ] (اِ.) دانش اصول ارتباطات و کنترل .
-
آیین نامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِمر.) اساسنامه ، مجموعة اصول و قوانینی که یک شرکت برای نظم دادن به روال کاری خود، تهیه می کند.
-
ابنیه
فرهنگ فارسی معین
(اَ یِ) [ ع . ] (اِ.) جِ بناء. 1 - ساختمان ها. 2 - پایه ها، اصول . ؛ ~ تاریخی ساختمان های قدیمی و تاریخی .
-
اصولی
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (ص .) 1 - عالم به اصول فقه . 2 - در فارسی قانونمندی ، از روی قاعده .
-
امهات
فرهنگ فارسی معین
(اُ مّ) [ ع . ] (اِ.) جِ اُمَُهة . 1 - مادرها، مادران . 2 - اصول .
-
حسابی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب .) منسوب به حساب . 2 - (ص .) دارای نظام و اصول درست . 3 - (ق .) به طور کامل .
-
رسماً
فرهنگ فارسی معین
(رَ مَ نْ) [ ع . ] (ق مر.) به طور رسمی ، برابر با اصول و مقررات پذیرفته شده ، در عمل . مق اسماً.