کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصطبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصطبل
فرهنگ فارسی معین
(اِ طَ) [ معر - لا. ] (اِ.)=اسطبل : 1 - طویله . 2 - آخور.
-
جستوجو در متن
-
سرآخر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (اِمر.) رییس اصطبل .
-
میرآخور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سرپرست کارکنان اصطبل .
-
باره بند
فرهنگ فارسی معین
(رِ بَ) (اِمر.) طویله ، اصطبل .
-
آخته چی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر. ] (ص مر.)داروغة اصطبل ، ناظر طویله ، میرآخور.
-
آخرسالار
فرهنگ فارسی معین
(خُ)(ص مر.)رییس کارکنان اصطبل .
-
امیرآخُر
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) کسی که به امور اصطبل می پردازد.
-
آخور
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ په . ] ( اِ.)=آخر:1 - طویله ، اصطبل . 2 - حوضچه .
-
اخته بیگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ) [ تر. ] (اِمر.) کسی که اخته کردن حیوانات به دستور او است ، اخته چی ، میرآخور، رییس طویله و اصطبل .
-
طویله
فرهنگ فارسی معین
(طَ لِ) [ ع . طویلة ] 1 - (ص .) مؤنث طویل ، زن دراز بالا. 2 - (اِ.) ریسمانی که با آن پای ستور را ببندند. 3 - در فارسی به معنی اصطبل .
-
باربند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) 1 - شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند. 2 - نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند. 3 - طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند.