کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشک شور و گرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آتش یافتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. تَ)(مص ل .) 1 - گرم شدن . 2 - به شوق آمدن ، شور و حال یافتن .
-
خلیش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمص .) شور و غوغا، آشوب .
-
شور
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) هیجان . 2 - غوغا. 3 - فتنه ، آشوب . 4 - مخلوط خیار وگل کلم و کرفس و هویج و سبزی را در آب نمک خیساندن . 5 - (ص .) پرنمک . 6 - بدشگون .
-
نوفه
فرهنگ فارسی معین
(فِ) (اِ.) شور و غوغا، بانگ و فریاد.
-
وغی
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا و ) [ ع . ] (اِ.) شور و غوغا.
-
ابوعطا
فرهنگ فارسی معین
( ~. عَ) [ ع . ] (اِمر.) گوشه ای است در دستگاه همایون و شور.
-
بلغاق
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) آشوب ، شور و غوغای بسیار.
-
تلاج
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ) بانگ ، مشغله شور و غوغا.
-
چلب
فرهنگ فارسی معین
(چَ لَ) (اِ.) 1 - سِنج . 2 - شور و غوغا.
-
شورومور
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - حقیر، ضعیف . 2 - شور و غوغا، آشوب .
-
ضوضاء
فرهنگ فارسی معین
(ضَ یا ضُ) [ ع . ] (اِ.) شور و غوغا، هیاهو، بانگ .
-
وژول
فرهنگ فارسی معین
(وُ) (اِ.) 1 - بجول ؛ استخوان پاشنة پا. 2 - شور و غوغا.
-
شور
فرهنگ فارسی معین
(اِمص .) ورزیدن ، به کار بردن ، عمل کردن . 2 - (اِفا.) در ترکیبات به معنی «شورنده » آید: الف - (به کار برنده ، ورزنده ): سلاحشور، سلحشور. ب - زیر و زبر کننده ، برهم زننده : خاکشور.
-
صاحب حالت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . لَ) [ ازع . ] (ص مر.)کسی که شور و شوق و عشقی دارد.
-
علالا
فرهنگ فارسی معین
(عَ) (اِصت .) 1 - بانگ و شور و غوغا، علالوش . 2 - (کن .) سخن پهلودار.