کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکان
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ساکن کردن . 2 - خانه نشین کردن .
-
جستوجو در متن
-
سکن
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) قوت ، خورش ؛ ج . اَسکان .
-
آرامانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - آرام کردن . 2 - مطمئن کردن . 3 - سکونت دادن ، اسکان .
-
فرهنگسرا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) (اِ.) مؤسسه ای برای فعالیت های فرهنگی مراجعه کنندگان که معمولاً دارای کتابخانه ، سینما، تماشاخانه ، موزه ، میدان های ورزشی و اسکان های دیگر است .
-
پادگان
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - محل اسکان گروهی از سربازان که برای محافظت محلی در آنجا متوقف شوند.2 - سربازخانه ، ساخلو. 3 - دسته - های پیاده نظام عهد ساسانی .