کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسمي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسم مستعار
فرهنگ فارسی معین
(اِ مِ مُ تِ) (اِ.) اسمی که شخص برای پنهان کردن هویت واقعی خود از آن استفاده می کند.
-
معرفه
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ فِ) [ ع . معرفة ] (اِ.) اسمی است که نزد شنونده معلوم و آشکار باشد.
-
ال
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] (حر. تعریف ) حرف تعریف است در عربی و آن چون بر اسمی نکره درآید، آن را معرفه سازد.
-
یهوه
فرهنگ فارسی معین
(یَ هُ وَ) [ عبر. ] (اِ.) اسمی است که در تورات بر خدا اطلاق شده است و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس کند.
-
لاحول
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (جملة اسمی ) مختصر «لاحول ولا قوة الابالله) نیست نیرو و قوتی مگر خدای تعالی را.
-
معتل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ لّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) علیل ، بیمار. 2 - فعل یا اسمی که در آن یکی از حروف علّه - و، ا، ی - وجود داشته باشد.
-
منادی
فرهنگ فارسی معین
(مُ دا) [ ع . ] 1 - (اِمف .) ندا داده شده ، خوانده شده . 2 - (اِ.) خبری که با جار زدن اعلام می کنند. 3 - اسمی که پس از حرف ندا بیاید.
-
هرروزه
فرهنگ فارسی معین
(هَ زِ) 1 - (ق مر.) پیوسته ، دایماً. 2 - (ص مر.) آن چه که در هر روز یک بار انجام پذیرد. 3 - (اِمر.) سوره ای یا دعایی یا اسمی که هر روز آن را باید بخوانند، ورد.
-
لقب
فرهنگ فارسی معین
(لَ قَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بَر نام ، اسمی غیر از اسم اصلی که شخص به آن شهرت پیدا می کند. 2 - نامی که دلالت بر مدح یا ذم شخص کند. ج . القاب .
-
مضاف
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اضافه شده ، زیاد گشته . 2 - نسبت داده شده . 3 - اسمی است که مقصود اصلی گوینده است . ؛ ~الیه اسم یا ضمیری است که به اسم دیگر می پیوندد تا معنی آن را کامل کند.
-
اسم
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - کلمه ای که به وسیلة آن چیزی یا کسی را می خوانند، نام . 2 - عنوان . 3 - شهرت ، آوازه . 4 - در دستور زبان فارسی قسمی از اقسام کلمه که بدان مردم یا جانور یا چیزی را نامند و معین کنند: مرد، زن ، خانه ، میز، کوه و دشت . ضح - د...
-
نکره
فرهنگ فارسی معین
(نَ کِ رِ یا رَ) [ ع . نکرة ] 1 - (ص .) ناشناس ، غیرمعروف . 2 - (عا.) انسان یا حیوانی که هیکل درشت و بدقواره دارد. 3 - (اِ.)اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معین نیست . نشانة نکره در فارسی «ی » است که به آخر اسم می پیوندد.
-
بسم الله
فرهنگ فارسی معین
(بِ مِ لْ لا) [ ع . ] (جملة اسمی . فعل امر.) 1 - به نام خداوند، به نام خدا (جمله ای که فارسی زبانان هنگام شروع کاری یا قدم نهادن در جایی گویند). 2 - (عا.) بفرما میل کن ، بخور. 3 - نوعی تعارف برای این که کسی پیشقدم شود: بفرمایید، پیش افتید. 4 - در مو...