کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسب پیر و وامانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسب رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِمر.) نک اسب ریس .
-
اسب ریس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِمر.) 1 - مسافتی که اسب در یک روز می تواند بپیماید. 2 - میدان اسب دوانی .
-
اسب انگیز
فرهنگ فارسی معین
(اَ. اَ) 1 - (اِفا.) آن که اسب را برانگیزد، اسب انگیزنده . 2 - (اِمر.) مهمیز.
-
جستوجو در متن
-
گنده پیر
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ یا دِ) (ص مر.) پیر، سالخورده و فرتوت .
-
اشیب
فرهنگ فارسی معین
(اَ یَ) [ ع . ] (ص .) سفیدمو و پیر.
-
پفتال
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص .) 1 - پیر، سالخورده . 2 - خوردنی و مشروبات گوناگون .
-
خرف
فرهنگ فارسی معین
(خَ رِ) [ ع . ] (ص .) مرد کم عقل و پیر.
-
هرم
فرهنگ فارسی معین
(هَ رِ) [ ع . ] (ص .) سخت پیر و خرف .
-
فرتوت
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص .) = فرتود: پیر، سالخورده و از کار افتاده .
-
لقلقو
فرهنگ فارسی معین
(لَ لَ) (ص .) (عا.) شُل ، سُست ، لرزان ، صفتی برای افراد بسیار پیر و فرتوت .
-
زال
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - پیر، فرتوت . 2 - کسی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد. 3 - نام پدر رستم .
-
شکسته شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - خرد شدن . 2 - پریشان شدن . 3 - پیر و تکیده شدن .
-
نهشل
فرهنگ فارسی معین
(نَ شَ) (اِ.) 1 - شقاقل . 2 - گرگ . 3 - پیر، پیری که به رعشه و لرزه افتاده باشد.
-
مادر
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (اِ.) زنی که دارای فرزند است ؛ مام ، والده ، ام . 2 - (ص .) اصلی ، اولیه ، نخستین : صنایع مادر. 3 - زمین ، خاک . ؛ ~ ِ فولادزره کنایه از: زن پیر و چاق و مهیب و بدجنس .