کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسب سوار حرفه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسب دواندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ. دَ دَ) (مص ل .) کنایه از: اجحاف و تعدی .
-
اسب رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِمر.) نک اسب ریس .
-
اسب ریس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِمر.) 1 - مسافتی که اسب در یک روز می تواند بپیماید. 2 - میدان اسب دوانی .
-
اسب انگیز
فرهنگ فارسی معین
(اَ. اَ) 1 - (اِفا.) آن که اسب را برانگیزد، اسب انگیزنده . 2 - (اِمر.) مهمیز.
-
اسب دوانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (حامص .) دوانیدن اسب ها به موازات هم و سنجش شتاب آن ها، مسابقه .
-
جستوجو در متن
-
بالرین
فرهنگ فارسی معین
(لِ یَ) [ فر. ] ( اِ.) رقاصة حرفه ای .
-
آوازه خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا. ص مر.) کسی که آواز خواند، خوانندة حرفه ای .
-
سامورایی
فرهنگ فارسی معین
[ فر. از ژاپنی . ] جنگجوی حرفه ای متعلق به طبقة آریستوکراسی نظامی در ژاپن قدیم .
-
رکابدار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - خادمی که رکاب اسب را می گیرد تا آقایش سوار شود. 2 - خدمتکار، پیاده ای که همراه مخدوم سوار خویش راه رود. 3 - کسی که به تیمار اسب می پردازد، مهتر.
-
استادکار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - ماهر و مسلط و متخصص در صنعتی یا حرفه ای . در لفظ عامیانه اوساکار. 2 - کارفرما.
-
نرس
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ انگ . ] (اِ.) فردی که در زمینة اصول علمی و مهارت های حرفه ای مراقبت و درمان بیماران تحصیل کرده و در آن تبحر داشته باشد، پرستار. (فره ).
-
غایب باز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) شطرنج باز حرفه ای که از راه دور و به واسطة دیگری مهره ها را حرکت دهد و حریف را مات کند.
-
جریده
فرهنگ فارسی معین
(جَ دِ) [ ع . جریدة ] (اِ.) 1 - دفتر. 2 - روزنامه . 3 - عده ای سوار بدون پیاده . 4 - مجازاً س بکبار، مجرّد.
-
رکاب
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حلقه ای فلزی در دو طرف زین که سوار هنگام سوار شدن پا را در آن قرار می دهد. ج . رُکَب . 2 - پله مانندی از فلز در بخش ورودی و خروجی اتوبوس . ؛پا در ~ بودن حاضر بودن ، آماده بودن . ؛ ~گران کردن تند راندن .