کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارسال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فرستادن ، روانه ساختن . 2 - پیک فرستادن .
-
واژههای مشابه
-
ارسال المثل
فرهنگ فارسی معین
(اِ لُ لْ مَ ثَ) [ ع . ] (مص م .) مثل معروفی را در شعر آوردن .
-
جستوجو در متن
-
پاکت
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ فر. ] ( اِ.) ورقة کاغذی تا شده که نامه و غیره را در آن گذارند و در آن را می چسبانند و به جایی ارسال می کنند.
-
روانه
فرهنگ فارسی معین
(رَ نِ) 1 - (ص فا.) روان ، راهی . 2 - (اِ.) ارسال .
-
پست خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ فر - فا. ] (اِمر.) اداره ای که به دریافت و ارسال نامه ها و بسته ها و امانات پستی مردم اشتغال دارد.
-
صادرات
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] جِ صادره . 1 - آن چه از محلی خارج کنند و به جایی دیگر فرستند. 2 - کالایی که از کشوری به کشور دیگر ارسال شود.
-
تلکس
فرهنگ فارسی معین
(تِ لِ) [ انگ . ] (اِ.) دستگاه ارتباطی برای ارسال و دریافت پیام که با گرفتن شمارة مخاطب دستگاه تله تایپ آن به کار می افتد و پیام را ثبت می کند.
-
سانتر
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِمص .) 1 - ارسال توپ برای بازیکن خودی . (فوتبال ). 2 - بازیکنی که معمولاً جلوتر از دیگران بازی می کند و در پرتاپ توپ و پرش ها شرکت می کند. (بسکتبال ).