کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتفاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارتفاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برخاستن ، بلند شدن . 2 - (اِ.) جمع آوری محصول . 3 - بلندی ، اوج . فاصلة بین رأس تا ضلع روبرو. 4 - حاصل زراعت . 5 - بلندی سطح زمین نسبت به سطح دریا. 6 - فاصلة ستاره از افق .
-
ارتفاع
فرهنگ فارسی معین
گرفتن ( ~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) بالا رفتن ، بلند شدن .
-
جستوجو در متن
-
ابعاد
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ بعد؛ دوری ها. ؛ ~ هندسی طول ، عرض و ارتفاع .
-
کوتاهی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - کمی طول ، ارتفاع یا عمق . 2 - قصور، تقصیر.
-
بعد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.)1 - دوری . 2 - جدایی . 3 - طول ، عرض وعمق یا ارتفاع جسم . 4 - رأی ، حزم .
-
پیلوت
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - شمعک . 2 - طبقة همکف ساختمان که ارتفاع آن از بقیة طبقه ها کمتر است و معمولاً به عنوان پارکینگ و موتورخانه و یا انباری استفاده می شود.
-
درختچه
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ) (اِمصغ .) 1 - درخت کوچک . 2 - درخت کوچکی به ارتفاع یک تا پنج متر که معمولاً تنة مشخص ندارد و از قاعده منشعب است .
-
کوهه
فرهنگ فارسی معین
(هَ یا هِ) (اِ.) 1 - کوهان شتر. 2 - ارتفاع و بلندی هر چیز. 3 - موج آب . 4 - نهیب و حمله .
-
ارتفاعات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) جِ ارتفاع . 1 - بلندی ها، ا وج ها. آن چه از سطح زمین برتر و بلندتر است ، تپه ها، کوه ها. 2 - محصول و دانه ها و غله های برداشت شده از زمین .
-
اوجا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = اوجه : نام چند گونه درخت از تیرة نارونان که در قسمت های کم ارتفاع جنگل های شمالی ایران می رویند؛ وجه ، لی وله ، لو نیز گویند.
-
دکل
فرهنگ فارسی معین
(دَ کَ) (اِ.) 1 - تیر بلندی در عرشة کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند. 2 - تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع .
-
اسپیره
فرهنگ فارسی معین
(اِ رَ یا رِ) ( اِ.) نام دو گونه درختچه از تیرة گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگل های شمال ایران می باشند و در جنگل های ارسباران و ییلاق های نور در 2800 متر ارتفاع دیده می شوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند.
-
بلندی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (ص نسب .) علو، بالایی . مق . پستی ، کوتاهی . 2 - ارتفاع . 3 - درازی ، طول . 4 - بزرگی ، عظمت . 5 - (اِ.) قله (کوه ). 6 - نجد. مق . غور. 7 - اوج ، ذروه .
-
بالا
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - بالنده ، نمو کننده . 2 - زبر، فوق . 3 - بلندی ، ارتفاع . 4 - طول ، درازا. 5 - پشته ، تپه . 6 - قد و قامت . ؛ ~ بالاها پریدن کنایه از: بسیار جاه طلب بودن .