کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اراده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اراده
فرهنگ فارسی معین
(اِ دِ) [ ع . ارادة ] 1 - (مص م .) خواستن . 2 - (اِ.) خواست ، میل ، آهنگ .
-
اراده
فرهنگ فارسی معین
(اَ رّ دِ) ( اِ.) گردونه ، ارابه .
-
واژههای همآوا
-
عراده
فرهنگ فارسی معین
(عَ دِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - از ابزارهای جنگ شبیه به منجنیق که در قدیم برای پرتاب سنگ ازآن استفاده می کردند. 2 - واحد شمارش توپ .
-
جستوجو در متن
-
ناخواسته
فرهنگ فارسی معین
(خا تِ) (ص .) برخلاف اراده و خواست شخصی .
-
یان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود. 2 - هذیان .
-
مرید
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اراده کننده ، ارادتمند.
-
اختیاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .)ارادی ، کاری که با اختیار و اراده انجام شود.
-
اولوالعزم
فرهنگ فارسی معین
( ~. عَ) [ ع . ] (ص مر.) مردمان با عزم ، صاحبان عزم و اراده .
-
بی اختیار
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - بی اراده . 2 - بدون فکر و تصمیم قبلی .
-
تصمیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) اراده کردن ، آهنگ انجام کاری کردن .
-
داوطلب
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) آن که به ارادة خویش آماده شود که کاری را بر عهده گیرد.
-
ضعیف النفس
فرهنگ فارسی معین
(ضَ فُ نَّ) [ ع . ] (ص م .)سست - اراده .
-
طیاش
فرهنگ فارسی معین
(طَ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - سبکسر. 2 - کسی که ارادة ثابت ندارد.