کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
آز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - حرص ، طمع ، زیاده جویی . 2 - آرزو.
-
از
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ په . ] (حراض .)1 - علامت مفعول غیر - صریح یا باواسطه . 2 - علامت ابتدا و آغاز. 3 - در، اندر. 4 - برای ، بهر، به سبب . 5 - نسبت به ، در مقایسه با. 6 - به دلیل ، به علت . 7 - در، اندر. 8 - از سویی ، از طرف . 9 - به جای ، در عوض .
-
از
فرهنگ فارسی معین
دیده و دندان (اَ. دِ. وَ. دَ)(ق .) با کمال میل و رغبت .
-
از
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (اِ.)(عا.) گریه ، زاری . معمولاً با ترکیب اِز و جِز می آید.
-
از
فرهنگ فارسی معین
پای درآوردن ( ~. دَ. وَ دَ) (مص م .) 1 - شکست دادن ، از بین بردن . 2 - بی نهایت خسته کردن .
-
عز
فرهنگ فارسی معین
(عِ زّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ارجمند شدن ، عزیز شدن . 2 - (اِمص .) ارجمندی .
-
عض
فرهنگ فارسی معین
(عَ ضّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گزیدن ، به دندان گرفتن . 2 - (اِ.) سختی روزگار.
-
عض
فرهنگ فارسی معین
(عِ ضّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بدخو، زشت . 2 - فصیح ، سخنور.