کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادم حریص وکثیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آدم
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] ( اِ.)1 - نخستین انسان . 2 - (عا.) نوکر. ؛ ~ خود را شناختن از توانایی جسمی یا خصوصیات روحی کسی آگاه شدن .
-
آدم آهنی
فرهنگ فارسی معین
( ~. هَ) (اِ.) 1 - موجودی تخیلی با ظاهری شبیه انسان و ساخته شده از فلز و مدارهای الکترونیکی که در فیلم های سینمایی بسیاری از کارهای انسان را انجام می دهد. 2 - مجازاً به کسی که از خود اختیاری ندارد و طبق گفتة دیگران عمل می کند اطلاق می شود.
-
آدم برفی
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِ.) 1 - مترسک شبیه انسان که از برف ساخته می شود. 2 - آدم خیالی که گمان می کنند در کوه های هیمالیا زندگی می کند.
-
آدم حسابی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . حِ) [ ع - فا. ] (ص .) 1 - فهمیده ، قابل اعتماد. 2 - دارای اصالت .
-
آدم قحطی
فرهنگ فارسی معین
( ~. قَ) ( اِ.) کنایه از: کمیابی آدم های شایسته و کارآمد.
-
آدم شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ِ) ~ص فا.) آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند.
-
آدم فروشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فُ) (حامص .) 1 - عمل آدم فروش اعم از سپردن و فروختن آدم ها به دست دیگران جهت منافع یا درآمد. 2 - کنایه از جاسوسی کردن .
-
آدم کش
فرهنگ فارسی معین
(دَ. کُ) [ ع - فا. ] (ص فا.)کشندة آدم ، قاتل انسان .
-
بنی آدم
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) [ ع . ] ( اِ.) انسان ، آدمیزاد.
-
آدم دو قازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ دُ) (اِمر.) آدم بی سر و پا و بی ارزش .