کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختیار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اختیار کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) انتخاب کردن ، گزیدن .
-
واژههای مشابه
-
اختیار آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م ) برگزیدن ، پذیرفتن .
-
بی اختیار
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - بی اراده . 2 - بدون فکر و تصمیم قبلی .
-
جستوجو در متن
-
واگذاردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص م .) 1 - تسلیم کردن ، چیزی را در اختیار کسی قرار دادن . 2 - ترک کردن .
-
اصفاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) برگزیدن کسی را، اختیار کردن .
-
سبیل کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) چیزی را به رایگان در اختیار همه گذاشتن .
-
تنحل
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَحُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نسبت دادن . 2 - شعر یا، نوشته ای را به خود یا کسی نسبت دادن . 3 - مذهبی را اختیار کردن .
-
ریش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - موهای صورت مردان . 2 - موی بلندی که بر چانه و زیر چانه برخی جانوران می روید. ؛ ~ گرو گذاشتن (کن .) تعهد اخلاقی سپردن . ؛ ~ و قیچی را به دست کسی دادن (کن .) در کاری به کسی اختیار کامل دادن . ؛ به ~ کسی خندیدن (کن .) او را مس...