کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احوال
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ حال . 1 - حال ها، وضع ها. 2 - چگونگی مزاج . 3 - کار و بار. 4 - سرگذشت .
-
واژههای مشابه
-
احوال شخصیه
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ شَ یِ) [ ع . ] (اِمر.) مجموع صفات انسان که به اعتبار آن ، شخص در اجتماع دارای حقوق شده و آن حقوق را اجرا کنند مانند: تابعیت ، ازدواج ، اقامتگاه ، اهلیت و غیره .
-
احوال پرسی
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ) [ ع - فا. ] (حامص .) پرسش از چگونگی وضع و کار و بار کسی ، پژوهش و سوال از صحت و بیماری کسی .
-
جستوجو در متن
-
اوضاع
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ) [ ع . ] (اِ.) جِ وضع . 1 - هیئت ها، شکل ها. 2 - احوال . ؛~ کسی را بی ریخت کردن آرامش کسی را به هم زدن ، وضع کسی را به هم ریختن . ؛~ و احوال چگونگی کارها، کیفیت چیزی یا جایی .
-
عیادت
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ دَ) [ ع . عیادة ] 1 - (مص ل .) به احوال پرسی بیمار رفتن . 2 - (اِمص .) ملاقات و احوال پرسی .
-
اسوء
فرهنگ فارسی معین
(اَ وَ) [ ع . ] (ص تف .) بدتر، بتر. ~ ؛~احوال : در بدترین حالات .
-
زیج
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) معرب زیگ ، جدولی برای تعیین احوال و حرکات ستارگان .
-
هوا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) (عا.) اوضاع ، احوال ، شرایط . ؛ ~ پس بودن کنایه از: نامناسب و معمولاً خطرناک بودن اوضاع .
-
آتمسفر
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - تودة هوایی که اطراف کرة زمین را فرا گرفته ، جو. 2 - کنایه از: اوضاع و احوال .
-
برو بیا داشتن
فرهنگ فارسی معین
(بُ رُ. تَ) (مص ل .) کنایه از: فرّ و شکوه داشتن ، اوضاع و احوال مناسب داشتن .
-
پرسش
فرهنگ فارسی معین
(پُ س ِ) [ په . ] (اِمص .)1 - پرسیدن . 2 - پژوهش ، تحقیق . 3 - احوال پرسی . 4 - بازخواست ، مؤاخذه .
-
جو
فرهنگ فارسی معین
(جَ وّ) [ ع . ] 1 - هوای گرداگرد زمین ، اتمسفر. 2 - کنایه از: اوضاع و احوال .
-
صاحب تصرف
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ صَ رُّ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - مالک . 2 - مرشدی که بتواند در احوال تصرف کند.