کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احساس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احساس
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دریافتن ، درک کردن . 2 - درک چیزی با یکی از حواس .
-
جستوجو در متن
-
سرد یافتن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. تَ) (مص ل .) سرد شدن ، احساس سرما کردن .
-
منت داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مرهون احساس کسی بودن .
-
آخ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) کلمة افسوس که هنگام احساس درد و رنج یا اظهار تأسف تلفظ می کنند.
-
چشیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ یا چِ دَ) (مص م .) 1 - مزه کردن . 2 - احساس کردن .
-
نچسب
فرهنگ فارسی معین
(نَ چَ) (ص فا.) (عا.) آن که شخص از معاشرت با او احساس ملال کند، نادلپسند..
-
ندامتگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمر.) محلی که مجرمین در آنجا احساس ندامت و پشیمانی کنند، زندان .
-
کت و کول
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) (عا.) بازوها و شانه ها. ؛ از ~ افتادن احساس خستگی شدید و طاقت فرسا کردن .
-
بارد
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (ص .) 1 - سرد. 2 - بی ذوق ، بی - احساس . 3 - یکی از مزاج های نه گانة طب قدیم . ج . بوارد.
-
بی هوش
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - کندذهن ، کندفهم . 2 - آن که طبیعتاً یا با داروی بیهوشی ، حواس خود را از دست داده باشد و درد را احساس نکند.
-
ترشا
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص فا.) سوزشی که بر اثر ترشح اسید معده در مری و ناحیة سینه احساس می شود.
-
خاریدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص ل .) خارش کردن ، احساس خارش داشتن . 2 - (مص م .) خاراندن ، دفع خارش کردن .
-
دل پیچه
فرهنگ فارسی معین
(دِ. چِ) (اِمر.) 1 - احساس درد و پیچش در روده ها. 2 - اسهال ، شکم روش .
-
مور مور
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنان است که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند وی احساس سرما کند.