کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احتمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احتمال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) حمل کردن . 2 - (اِمص .) بردباری . 3 - گمان بردن ، حدس زدن .
-
جستوجو در متن
-
ریسک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) خطر، احتمال خطر.
-
پرتگاه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) جای بلندی که احتمال پرت شدن از آن وجود دارد.
-
یحتمل
فرهنگ فارسی معین
(یُ تَ مَ) [ ع . ] (ق .) شاید، احتمال دارد.
-
احتمالات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) شاخه ای از علم ریاضی که در آن احتمال وقوع پیشامدهای تصادفی بررسی می شود.
-
حکماً
فرهنگ فارسی معین
(حُ مَ نْ) [ ع . ] (ق .) ظاهراً، به احتمال قوی .
-
شاید
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (ادات احتمال ، ق . شک و ظن ) محتمل است ، ممکن است ، احتمالاً، محتملاً.
-
قریب الوقوع
فرهنگ فارسی معین
(قَ بُ لْ وُ) [ ع . ] (ص مر.) امکان یا احتمال اتفاق در آینده ای نزدیک .
-
گویا
فرهنگ فارسی معین
(ق .) واژه ای که برای ظن و احتمال به کار رود. مثل : گویا او ایرانی است .
-
محتمل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - احتمال داشته شده . 2 - تحمل کرده شده .
-
جایز
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - روا. 2 - مباح . 3 - نافذ. ؛ ~ُ ~الخطا لغزش پذیر، دارای احتمال و امکان اشتباه .
-
قضیه
فرهنگ فارسی معین
(قَ یِّ) [ ع . قضیة ] (اِ.) 1 - حکم و فرمان . 2 - خبر. 3 - گفتاری که احتمال صدق و کذب هر دو در آن باشد.
-
امکان
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) توانا گردانیدن بر امری . 2 - پا برجا کردن . 3 - دست یافتن . 4 - (مص ل .) ممکن بودن . 5 - (اِمص .) احتمال . 6 - توانایی .
-
قوهی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) = قهستان . قوهستان . کوهستان : 1 - منسوب به قهستان . 2 - نوعی از قماش و جامه که به احتمال قوی از پنبه ساخته می شده و ظاهراً باید از کرباس لطیف مشبک باشد که هنوز هم در حدود طبس می بافند و آن را تودار (تابدار) نامند.