کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجارهنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اجاره
فرهنگ فارسی معین
(اِ رِ) [ ع . اجارة ] 1 - (مص م .) پناه دادن ، به فریاد رسیدن . 2 - به مزد گرفتن . 3 - (اِ.) کرایه .
-
نامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) [ په . ] (اِ.) 1 - نوشته ، مکتوب . 2 - کتاب ، صحیفه .
-
اجاره بها
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) پول و بهایی که در برابر اجاره کردن جایی به صاحب آن می پردازند، مال الاجاره .
-
اجاره نامچه
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ) [ ع - فا. ] (اِمصغ .) سندی که برای انجام اجاره تنظیم و منعقد می شود، اجاره نامه .
-
اجاره نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که در محل اجاره ای زندگی می کند، مستأجر. اجازه (اِ زِ) [ ع . اجازة ] 1 - (مص م .) رخصت دادن ، رخصت . 2 - (اِ.) گواهی صلاحیت دادن فتوی به کسی از طرف یک عالِم .
-
آیین نامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِمر.) اساسنامه ، مجموعة اصول و قوانینی که یک شرکت برای نظم دادن به روال کاری خود، تهیه می کند.
-
اجازه نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) پروانه ، جواز.
-
اساس نامه
فرهنگ فارسی معین
(اَ. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) قانونی که برای ادارة یک انجمن یا مجلس یا سازمان اجتماعی و سیاسی تنظیم شده باشد.
-
افلاس نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) شهادت - نامه ای که در آن گروهی معتبر ورشکستگی و تهیدستی کسی را گواهی دهند.
-
باستان نامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِمر.) کتابی که از گذشته حکایت کند، نامة باستان .
-
پشه نامه
فرهنگ فارسی معین
(پَ ش ِ مِ) (اِمر.) صورت و سیاهة جهیز و اسباب زن که به خانة شوهر برند و به امضای داماد رسانند.
-
پهلوی نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) کتاب یا نوشته به زبان و خط پهلوی .
-
پایان نامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِمر.) رساله ای که در پایان دورة تحصیلی می نویسند؛ تز.
-
پیمان نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) تعهدنامه ، عهدنامه . (فره ).
-
رزم نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) داستان جنگی (معمولا منظوم ).