کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثر لبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بر اثر
فرهنگ فارسی معین
(بَ. اَ ثَ) [ فا - ع . ] (حراض .) از پی ، به دنبال .
-
جستوجو در متن
-
نبش
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) کناره ، لبه .
-
پس دوزی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (حامص .) دوختن لبه لباس با دست .
-
شاپو
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر. ] (اِ.) کلاه تمام لبه .
-
لبه
فرهنگ فارسی معین
(لَ بِ) (اِ.) 1 - کنار، حاشیه . 2 - طرف برندة کارد.
-
لگن
فرهنگ فارسی معین
(لَ گَ) (اِ.) ظرف بزرگ لبه دار.
-
بشقاب
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) ظرف غذاخوری معمولاً گرد، کمابیش مسطح و لبه دار یا دارای شیبی اندک به طرف داخل .
-
لب گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص مف . اِ.) کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل به شیب داشته باشد.
-
کاسکت
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ فر. ] (اِ.) = کاسک : 1 - کلاه لبه دار. 2 - کلاهی از جنس فلز و غیره که سر را از خطر حفظ می کند، کلاه ایمنی .
-
گوشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) 1 - کنج ، زاویه . 2 - هر یک از تقسیمات دستگاه موسیقی ایرانی . 3 - کنایه ، حرف کنایه آمیز. 4 - کناره ، لبه . 5 - جای خلوت ، جای دور از مردم .
-
قندشکن
فرهنگ فارسی معین
( قَ . شِ کَ) [ معر - فا. ] (ص فا.اِمر.) 1 - ابزاری به صورت تیشة کوچک یا گازانبر با لبه های تیز برای شکستن قند. 2 - ابزاری بیشتر چکش مانند که با آن قند را به تکه های کوچک تقسیم می کنند.